کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفت زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفت زن
معنی
(س زَ) (ص فا.) (عا.) کسی که در مباشرت قوی بود، آن که به نیرو جماع کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفت زن
لغتنامه دهخدا
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دستان .جوهری هروی .
-
سفت زن
فرهنگ فارسی معین
(س زَ) (ص فا.) (عا.) کسی که در مباشرت قوی بود، آن که به نیرو جماع کند.
-
واژههای مشابه
-
micropyle
سُفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] منفذی در تخمکپوش گیاهان که معمولاً لولۀ گَرده ازطریق آن وارد تخمک میشود
-
سِفت
لهجه و گویش تهرانی
محکم و سخت
-
سفت کاری
لغتنامه دهخدا
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
-
سفت گر
لغتنامه دهخدا
سفت گر. [ س ُ گ َ ] (ص مرکب ) (از: سفت «سفتن » + گر، پسوند شغل و مبالغه ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ).
-
نیم سفت
لغتنامه دهخدا
نیم سفت . [ س ُ ] (ن مف مرکب ) نیم سفته : یکی سفته و دیگری نیم سفت یکی آنکه آهن ندیده ست جفت . فردوسی . || کنایه از ناتمام . (غیاث اللغات ). نیم سفته . کنایه از سخن سربسته و ناتمام و اغلب بدین معنی تمام گوهر نیم سفت باشد نه تنها نیم سفت . (از آنندراج...
-
هم سفت
لغتنامه دهخدا
هم سفت . [ هََس ُ ] (ص مرکب ) همدوش . (یادداشت مؤلف ) : زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشر است .؟(از المعجم شمس قیس ).
-
papule
سفتدانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] برآمدگی توپُر سفت و کوچکی با حدود مشخص در پوست
-
hispid
سفتمو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بسیار بلند و محکم که غالباً قابلیت نفوذ به درون پوست را دارند
-
سفت کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) انجام دادن کارهای پی سازی ، دیوارچینی و پوشاندن سقف ساختمان . مق نازک کاری .
-
سفت گر
فرهنگ فارسی معین
(سُ. گَ) (ص .) کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند.
-
سفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) seftkār بنّایی که کارش آجرچینی است و پایه و دیوار و سایر قسمتهای ساختمان را با آجر میسازد.
-
سفت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) seftkāri شغل و عمل سفتکار، مانند آجرچینی و پیسازی در ساختمان.