کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفتمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hispid
سفتمو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بسیار بلند و محکم که غالباً قابلیت نفوذ به درون پوست را دارند
-
واژههای مشابه
-
سفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست ۲. دوش، کتف، شانه ۳. کمآب ≠ غلیظ ۴. قرص ۵. محکم
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ ] (اِ) تن سفید بود و نیکو. (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ ] (اِ) لیقه صوف دویت . (زمخشری ).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش دستجرد شهرستان قم ، دارای 149 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، پنبه ، بنشن ، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ س َ ] (ع مص ) بسیار شراب خوردن و تشنگی نرفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ س َ ف ِ / س ِ ] (ع اِ) طعام بی برکت . (منتهی الارب ). || قیر که در خنور و کشتی مالند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ س ِ ] (ص ) سطبر و غلیظ. (برهان ) (غیاث ).
-
سفت
لغتنامه دهخدا
سفت . [ س ُ ] (اِ) اوستا «سوپتی » (شانه ) پهلوی «سوفت » پارسی باستان «سوپتی » (شانه ) شغنی «سیود» سریکلی «سود» سنگلیچی «سیود» آلبانی «سوپ » . و رجوع کنید به گریرسن 94. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کتف . (برهان ) (رشیدی ). کتف و دوش . (غیاث ) (جها...
-
micropyle
سُفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] منفذی در تخمکپوش گیاهان که معمولاً لولۀ گَرده ازطریق آن وارد تخمک میشود
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا س ) [ په . ] (اِ.) دوش ، کتف .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) سوراخ ، رخنه .
-
سفت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) 1 - ستبر. 2 - محکم .
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) seft ۱. ستبر؛ محکم.۲. سخت.۳. غلیظ.