کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفتن
/softan/
معنی
۱. سوراخ کردن: ◻︎ در سخن دُر ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱: ۳۱۱).
۲. ساییدن؛ سودن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سوراخ شدن، سوراخ کردن
۲. سودن، ساییدن
فعل
بن گذشته: سفت
بن حال: سنب
دیکشنری
boring, perforate, pierce
-
جستوجوی دقیق
-
سفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوراخ شدن، سوراخ کردن ۲. سودن، ساییدن
-
سفتن
لغتنامه دهخدا
سفتن . [س ُ ت َ ] (مص ) پهلوی «سوفتن » کردی «سونتین » (سوراخ کردن ) قیاس کنید، فارسی «سمب » وجه اشتقاق کلمه را (از اوستا) که هرن در اشتقاق اللغة نقل کرده هوبشمان مردود میداند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سوراخ کردن و سوراخ شدن . (برهان ). سوراخ ...
-
سفتن
فرهنگ فارسی معین
(سُ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) سوراخ کردن . 2 - (مص ل .) سوراخ شدن .
-
سفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: sūftan] [قدیمی] softan ۱. سوراخ کردن: ◻︎ در سخن دُر ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱: ۳۱۱).۲. ساییدن؛ سودن
-
سفتن
دیکشنری فارسی به عربی
اثقب , ثقب
-
واژههای مشابه
-
گوهر سفتن
لغتنامه دهخدا
گوهر سفتن . [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. (بهار عجم ) (آنندراج ). دُر سفتن . || کنایه از انشای سخن کردن . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (مؤید الفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. (برهان قاطع) (...
-
گهر سفتن
لغتنامه دهخدا
گهر سفتن . [ گ ُ هََ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر سفتن . رجوع به همین کلمه شود.
-
جان سفتن
لغتنامه دهخدا
جان سفتن . [ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) جان را سوراخ کردن . مجازاً، رنج دادن جان . آزار دادن جان : گر دلیری کنم بجان سفتن چون توانم بترک جان گفتن .نظامی .
-
در سفتن
لغتنامه دهخدا
در سفتن . [ دُ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) سوراخ کردن در. سنبیدن مروارید. || کنایه از سخن نغز گفتن . (انجمن آرا) (آنندراج ) : غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را. حافظ.هر ترانه ترانه ای می گفت هر نسفته دری دری می سفت ....
-
خارا سفتن
لغتنامه دهخدا
خارا سفتن . [ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن سنگ خارا : کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت هر چه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت .ظهوری (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ناسفتنی
لغتنامه دهخدا
ناسفتنی . [ س ُت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل سفتن . که قابل سفتن نیست . که ازدر سفتن و سوراخ کردن نیست . که نتوانش سفت . که آن را سفتن نتوان . مقابل سفتنی . رجوع به سفتنی شود.
-
sithen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفتن
-
انجیردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'anjirdan سوراخ کردن؛ سُفتن.