کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفاین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفاین
/safāy(')en/
معنی
= سفینه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
کشتیها، سفینهها، ناوها
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفاین
واژگان مترادف و متضاد
کشتیها، سفینهها، ناوها
-
سفاین
لغتنامه دهخدا
سفاین . [ س َ ی ِ ] (ع اِ) سفائن . ج ِ سفینه : و قماطر دفاتر و نفایس سفاین و غرائب رغایب و اعلاق اوراق ... مشاهده کرده اند. (ترجمه تاریخ یمینی ).
-
سفاین
فرهنگ فارسی معین
(سَ یِ) [ ع . ] (اِ.) جِ سفینه . 1 - کشتی ها. 2 - دفاتر.
-
سفاین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفائن، جمعِ سَفینَة] [قدیمی] safāy(')en = سفینه
-
جستوجو در متن
-
سفین
لغتنامه دهخدا
سفین . [ س َ ] (ع اِ) کشتی . سفن ، سفاین . (مهذب الاسماء). کشتی . (دهار). || (ص ) تراشیده و صیقل کرده : هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین .منوچهری .
-
ژلیکو
لغتنامه دهخدا
ژلیکو. [ ژِ ک ُ ] (اِخ ) ژُن . نام امیرالبحر انگلیسی . مولد سوتامپتن بسال 1859 و وفات بسال 1935 م . وی فرمانده سفاین بریتانیا در جنگ دریائی ژوتلاند (1916) بود.
-
ژنز
لغتنامه دهخدا
ژنز. [ ژُ ] (اِخ ) جُنز. ژان پل . نام ملاح و دریاداری از مردم اکس . مولد کیرک بان بسال 1747 و وفات در پاریس بسال 1792 م . وی در جنگ استقلال امریکا سمت امیرالبحری سفاین آن کشور را داشت .
-
استرود
لغتنامه دهخدا
استرود. [ اِ رُدْ ] (اِخ ) نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده ٔ سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعه ٔ قابل سیر سفاین . و تجارت آن رونق دارد.
-
نهبوغ
لغتنامه دهخدا
نهبوغ . [ ن ُ ] (ع اِ) دونی . کشتی ای است دریائی دراز تیزرو، آن را دونیچ نیز گویند معرب دونی . (از منتهی الارب ). سفینه ٔ طویل تندرو و سبک سیر از سفاین بحری ، آن را بدان جهت نهبوغ گویند که شباهت دارد به پرنده ای به همین نام . (از متن اللغة). || نام م...
-
پیلیکه
لغتنامه دهخدا
پیلیکه . [ ک َ ] (اِخ ) پیلیتزه . نام نهری به لهستان و ازجمله ٔ انهاری است که از طرف چپ بنهر ویستوله میریزد و آن در ایالت کیلتزه نزدیک قصبه ای موسوم بهمین نام سرچشمه گیرد و بطرف شمال شرقی جاری گردد و 240 هزار گز از مجرای آن صلاحیت سیر سفاین دارد. (قا...
-
شعبان
لغتنامه دهخدا
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ناصرالدین اشرف بن حسین بن ناصربن فلاون . یکی از پادشاهان ممالیک بحری (جلوس 778 - 764 هَ . ق .) وی در مقابل حملات عماره پادشاه قبرس به سفاین طرابلس شام و اسکندریه دفاع کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
فیدیپوس
لغتنامه دهخدا
فیدیپوس . [ پُس ْ ] (اِخ ) پسر تالوس و نوه ٔهراکلس است . قهرمانی است که طبق روایت ایلیاد - در کتاب دوم ، فهرست سفاین - به فرماندهی سی کشتی که از طرف نیزیرس و کارپاتوس و کازس آماده شده بود به جنگ تروا رفت . نام او در شمار خواستگاران هلن نیز ضبط است . ...
-
مراکب
لغتنامه دهخدا
مراکب . [ م َ ک ِ] (ع اِ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. (غیاث اللغات ). مَرْکَب . (منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی .رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت ...
-
اردگلاس
لغتنامه دهخدا
اردگلاس . [ اَ دِ ] (اِخ )اردغلاس . ناحیه ایست در کنت نشین دون ، در ایرلند واقع در ساحل دریای ایرلند بشش میلی جنوب شرقی دون ، سکنه ٔآن 16600 تن است و آن بر زمینی مرتفع بین دو بیشه واقع است و تجارت آن مهم و محطّ سفاین صید ماهی است وگاه باشد که قریب 40...