کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفالگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفالگر
/so(e)fālgar/
معنی
کسی که ظرفهای سفالی میسازد؛ سفالساز؛ کوزهگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سفالساز، کوزهگر
دیکشنری
ceramist
-
جستوجوی دقیق
-
سفالگر
واژگان مترادف و متضاد
سفالساز، کوزهگر
-
سفالگر
لغتنامه دهخدا
سفالگر. [ س ُ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) سبوساز. (آنندراج ). فخار.
-
سفالگر
فرهنگ فارسی معین
(سُ گَ) (ص فا.) کسی که ظروف سفالین سازد.
-
سفالگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) so(e)fālgar کسی که ظرفهای سفالی میسازد؛ سفالساز؛ کوزهگر.
-
جستوجو در متن
-
فخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] faxxār = سفالگر
-
کوزهگر
واژگان مترادف و متضاد
سفالگر، فخار، کوزهساز
-
فخار
واژگان مترادف و متضاد
۱. سفالپز، سفالگر، کاسهگر، کوزهگر ۲. خزفسبو، کوزه ۳. سفالینه
-
دمدول
لغتنامه دهخدا
دمدول . [ دَ] (ص ) کوزه گر و سفالگر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
potters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفالگری، کوزه گر، سفالگر، دیگ ساز، پرسه زدن
-
کسگر
لغتنامه دهخدا
کسگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) کاسه گر. سفالگر. (ناظم الاطباء). رجوع به کاسه گر شود.
-
خزفی
لغتنامه دهخدا
خزفی . [ خ َ زَ ] (ص نسبی ) کوزه گر. (از ناظم الاطباء) . || سفالگر. (از ناظم الاطباء). || کوزه فروش . (از ناظم الاطباء).
-
سفال فروش
لغتنامه دهخدا
سفال فروش . [ س ُ / س ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سفال . فروشنده ٔ خزف ها. سفالگر : ای بسا تیزطبع کاهل کوش که شد از کاهلی سفال فروش .نظامی .
-
کاسه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] kāsegar ١. =سفالگر٢. (اسم) (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ کاس می و قول کاسهگر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی: ۵۰۶).
-
کلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kolāl =سفالگر: ◻︎ نگر تا در این چون سفالینهتن / به حاصل شد از تو مراد کلال (ناصرخسرو: ۲۵۲)، ◻︎ هر کاسهای که ساخت ندانم چرا شکست / گردندهآسمان که چو چرخ کلال گشت (امیرخسرو: لغتنامه: کلال).