کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفالت
/safālat/
معنی
پست شدن؛ فرومایه شدن؛ فرومایگی؛ پستی؛ ناکسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفالت
لغتنامه دهخدا
سفالت . [ س َ ل َ ] (ع مص ) رجوع به سفالة شود.
-
سفالت
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . سفالة ] 1 - (مص ل .) حقیر شدن . 2 - (اِمص .) حقارت .
-
سفالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سفالة] [قدیمی] safālat پست شدن؛ فرومایه شدن؛ فرومایگی؛ پستی؛ ناکسی.
-
واژههای همآوا
-
سفالة
لغتنامه دهخدا
سفالة. [ س َ ل َ ] (ع مص ) دون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). ناکسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
پیزان
لغتنامه دهخدا
پیزان . (اِخ ) از منجمان قرن 14 م . است که به استخراجات رملیه ٔ خود اشتهار یافته است . وی در بولونی متولد شد و بفرانسه رفت و بدریافت عطایا و احسان بسیار از طرف شارل پنجم نایل آمد ولی پس از گذشته شدن این پادشاه کوکب بخت و اقبالش رو به افول گذارد و از ...
-
رذالت
لغتنامه دهخدا
رذالت . [ رَ ل َ ] (ع اِمص ) رَذالة. ناکسی و فرومایگی و پستی فطرت و دون طبعی . (ناظم الاطباء). پستی .ناکسی . فرومایگی . دنائت . خست . خساست . حقارت . سفالت .(یادداشت مؤلف ). و رجوع به رَذالة و رُذالة شود.- رذالت داشتن ؛ ناکس و فرومایه بودن و پست فط...
-
دنأت
لغتنامه دهخدا
دنأت . [ دَ ءَ ] (از ع ، اِمص ) دناءة.پستی و فرومایگی و دونی و پست فطرتی و ناکسی و زبونی و کمینگی . (ناظم الاطباء) (از غیاث ). ناکسی و زبونی .(آنندراج ). بخل . حقارت . خساست . رذیلت . خست . سفالت . وغادت . نانجیبی . لاَّمت . (یادداشت مؤلف ) : از دن...
-
پستی
لغتنامه دهخدا
پستی . [ پ َ ] (حامص ) پائینی . فرود. سِفل . سُفل . سفح . حضیض . مقابل بالا و بالائی : چو آگاه شد رستم نامجوی ز پستی ببالا نهادند روی . فردوسی .ز جنگش به پستی بپیچید [ گیو ] روی گریزان همی رفت پرخاشجوی . فردوسی .کمی و فزونی و نیک اختری بلندی و پستی و...
-
آژدن
لغتنامه دهخدا
آژدن . [ ژْ / ژَ / ژِ دَ ] (مص ) آجدن . آجیدن . آجیده کردن . نکنده کردن . آزدن . آزیدن . آژیدن . برجستگی هائی بر روی جامه یا کف برون سوی گیوه و امثال آن با نخ از پنبه یا پشم یا با رشته ٔ سیم و زر دوختن زینت یا محکمی را : کشیده پرستنده هر سو رده همه ج...