کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سغدیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سغدیانه
لغتنامه دهخدا
سغدیانه . [ س ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) پیمانه ٔ شراب . (آنندراج ). || (ص نسبی ) منسوب بسغد : با جنگ سغدیانه و با بالغ و کباب آمد بخان چاکر خود خواجه با صواب . عماره ٔ مروزی .بنشان بتارم اندر مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.عماره ٔ مروزی .
-
واژههای مشابه
-
چنگ سغدیانه
لغتنامه دهخدا
چنگ سغدیانه . [ چ َ گ ِ س ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی چنگ بوده است : بنشان بطارم مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با بالغ و کدو.عماره .
-
جستوجو در متن
-
یانه
لغتنامه دهخدا
یانه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) برای نسبت در کلمات آید : عامیانه ، شادیانه ، سغدیانه : با چنگ سغدیانه و با بالغ و کباب آمد بخوان چاکر خود خواجه با صواب . عماره .موشکان طبل شادیانه زدند.عبید زاکانی .
-
بالغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالغ› [قدیمی] bāloq پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن، یا استخوان فیل: ◻︎ با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب / آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۲).
-
ابوصواب
لغتنامه دهخدا
ابوصواب . [ اَ ص َ ] (اِخ ) ظاهراً محتشمی از بزرگان موسیقی بوده است ، معاصر عماره ٔ شاعر مروزی و عماره در حق او گوید:با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب آمد بخان چاکر خود خواجه بوصواب .
-
پالغ
لغتنامه دهخدا
پالغ. [ ل ُ ] (اِ) بالُغ. قدح و سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی را خوانند. سروی گاو بود که قدح سازند. (اسدی ). ظن چنان است که از نام ترکی است اما طاسی باشد چوبین که بدان سیکی خورند و سروی گاو که پاک کرده باشند و بدان شرب خورند آنرا پالغ خ...
-
بالغ
لغتنامه دهخدا
بالغ. [ ل ُ / ل ِ ] (اِ)شاخ گاو میان خالی یا چوب میان خالی کرده که در آن شراب خورند و در گرجستان متعارف است . (برهان قاطع) (آنندراج ). قدح از سروی گاو بود که بدان می خورند و بعضی کلاجوی خوانند. (نسخه ای از اسدی ). سروی گاو که پاک کرده باشند و بدان شر...
-
تارم
لغتنامه دهخدا
تارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش رابا چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو. عماره .ای بسا بادگیر و ت...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عمارةبن محمد یا احمد یا محمود مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم ،معاصر آخرین پادشاهان سامانی و نخستین پادشاهان غزنوی . وفات ویرا مؤلف مجمعالفصحاء به سال 360 هَ . ق .گفته است و سپس قطعه ای از او در مدح سلطان محمود غزنوی و قطع...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لک...
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت ازاو بیرون فکن . رودکی .تا سمو سر برآورید ز دشت گشت زنگارگون هم...
-
کدو
لغتنامه دهخدا
کدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ خاصی به نام تیره ٔ کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چس...
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و باغچه .محجری که از چوب سازند و به اطراف باغ نهند تا مانعاز دخول شود. (غیاث اللغات ). نرده . || چوب بندی که از برا...