کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سعیر
/sa'ir/
معنی
۱. آتش افروخته.
۲. زبانۀ آتش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آتش افروخته، زبانهآتش، آتش دوزخ، شعله آتش
۲. زبانه، شعله
۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتش افروخته، زبانهآتش، آتش دوزخ، شعله آتش ۲. زبانه، شعله ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس
-
سعیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.)1 - آتش افروخته . 2 - زبانة آتش .
-
سعیر
لغتنامه دهخدا
سعیر. [ س َ ] (اِخ ) نام بتی است . (منتهی الارب ).
-
سعیر
لغتنامه دهخدا
سعیر. [ س َ] (ع ص ، اِ) آتش افروخته و سوزان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آتش فروزان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 58). آتش افروخته . ج ، سُعر. (مهذب الاسماء) (دهار). || جهنم . دوزخ : من ز عکس زمهریرم زمهریریا ز عکس آن سعیرم چون سعیر...
-
سعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُعُر] [قدیمی] sa'ir ۱. آتش افروخته.۲. زبانۀ آتش.
-
واژههای مشابه
-
سَّعِيرِ
فرهنگ واژگان قرآن
آتش افروخته - آتش پر شعله - زبانه آتش - ششمين طبقه از هفت طبقه جهنم
-
مالک سعیر
لغتنامه دهخدا
مالک سعیر. [ ل ِ ک ِ س َ ] (اِخ ) مالک دوزخ : ای مالک سعیر بر این راندگان خلدزحمت مکن که زحمت من بس عذابشان . خاقانی .و رجوع به مالک و مالک دوزخ شود.
-
اصحاب سعیر
لغتنامه دهخدا
اصحاب سعیر. [ اَ ب ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوزخیان . جهنمیان : لیکونوا من اصحاب السعیر؛ تا باشند از یاران آتش سوزان . (قرآن 6/35). و رجوع سعیر و اصحاب نار شود.
-
واژههای همآوا
-
سایر
واژگان مترادف و متضاد
۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین ۲. روان، ساری، سیرکننده ۳. باقی، بقیه، جمیع، همه ۴. رایج، متداول، جاری
-
سایر
فرهنگ واژههای سره
دیگر
-
صایر
لغتنامه دهخدا
صایر. [ ی ِ ] در یک نسخه ٔ خطی از مهذب الاسماء بانکوی معنی شده و در دو نسخه ٔ خطی دیگر از همین کتاب پای گو ترجمه شده است و حقیقت معلوم نشد.
-
صایر
لغتنامه دهخدا
صایر. [ ی ِ ] رجوع به صائر شود.
-
ثایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ثائر ] 1 - (اِفا.) انتقام گیرنده . 2 - (اِ.) خشم .