کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعو
لغتنامه دهخدا
سعو. [ س ِع ْوْ ] (ع اِ) یک ساعت از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). پاره ٔ شب . (مهذب الاسماء). یک پاس از اول شب . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
ساو
واژگان مترادف و متضاد
۱. باج، پاژ، خراج، مالیات ۲. براده طلا
-
ساو
فرهنگ فارسی معین
(ص .) خالص ، ناب ، بدون آمیختگی .
-
ساو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خراج ، باج .
-
ساو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) برادة زر، ریزه زر.
-
ساو
لغتنامه دهخدا
ساو. (اِ) مخفف آن «سا». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). باج و خراج است ، و آن زری باشد که پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف بگیرند. (برهان ) (غیاث ). باج و خراج . (رشیدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) : ایشان تدبیر کردند که سوی خاقان رسول فر...
-
ساو
لغتنامه دهخدا
ساو. (اِخ ) نام رودخانه ای است در یوگسلاوی که از زاگرب و بلگراد گذشته وارد دانوب میشود. طول آن در حدود 712 کیلومتر است .
-
ساو
لغتنامه دهخدا
ساو. (اِخ ) رودخانه ای است در جنوب غربی فرانسه که از صفحات لانه مزان سرچشمه میگیردو وارد گارون میشود و دارای 150 کیلومتر طول است .
-
صعو
لغتنامه دهخدا
صعو. [ ص َ ] (اِخ ) وی جد جعفربن محمدبن ابراهیم بن حبیب صیدلانی مکنی به ابوبکر و معروف به ابن ابی الصعو است . (الانساب سمعانی ص 352 برگ ب ).
-
صعو
لغتنامه دهخدا
صعو. [ ص َع ْوْ ] (ع اِ) ج ِ صَعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به صعوة شود. || (مص ) خرد و باریک شدن سرکسی . || بانگ کردن چوزه . (منتهی الارب ).
-
ثعو
لغتنامه دهخدا
ثعو. [ ث َع ْوْ ] (ع اِ) نوعی از خرما یا خرمای بزرگ یا غوره ٔ خرما که نرم شده باشد. || لغتی است در معو.
-
ساو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سا› [قدیمی] sāv آنچه در قدیم پادشاهان قوی از پادشاهان ضعیف یا شکستخورده میگرفتند؛ باج؛ خراج: ◻︎ چنان بد که هرسال یک چرم گاو / ز کاول همی خواستی باژوساو (فردوسی: ۵/۴۴۴).
-
ساو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāv ۱. (زمینشناسی) = سان۴۲. ‹ساوه› خردۀ زر؛ زر سوده و ریزهریزه.۳. زر خالص.۴. (صفت) خالص: ◻︎ باد را کیمیای سوده که داد / که از او زر ساو گشت گیا (فرخی: ۳).