کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثال
لغتنامه دهخدا
ثال . [ ثال ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثل ّ و ثلَل .
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث َ ع َ ] (ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان .
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء.
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث ُ ](ع اِ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم . مرد ناکس .
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث ُ / ث َ ع َ / ث َ ] (ع ص ، اِ) دندان افزونی پس دندانها یا کج و راست برآمدگی دندان . || دندان زائد و پستان افزونی از ستور. ج ، ثعول .
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث ُ ع َ ] (اِخ ) نام شخصی است . || پدر قبیله ای است ؛ بنوثعل .
-
ثعل
لغتنامه دهخدا
ثعل . [ ث ُ ع َ ](اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجابه ٔ نجد در دیار کلاب . و گویند وادیی است نزدیک مکه در دیار بنی سلیم . (مراصد الاطلاع ).
-
سال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāl، جمع: سالیان] sāl ۱. واحد اندازهگیری زمان که براساس مدت حرکت زمین به دور خورشید اندازهگیری میشود و در تقویم شمسی (از اول فروردین تا آخر اسفند) برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه میباشد: ◻︎ به یک ماه بالا گرفت آن نها...
-
سُئِلَ
فرهنگ واژگان قرآن
سؤال شد
-
سَأَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
سؤال کرد - درخواست نمود
-
صَالِ
فرهنگ واژگان قرآن
دنباله رو - پيرو (کلمه صالي از ماده صلو اشتقاق يافته که به معناي پيروي است ، و صالي جحيم به معناي دنبالهرو جهنم است ، به طوري که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخيان را مرتکب شود)
-
سال
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sâl طاری: sal طامه ای: sâl طرقی: sal کشه ای: sâl نطنزی: sâl
-
جستوجو در متن
-
خرما
لغتنامه دهخدا
خرما. [ خ ُ ] (اِ) میوه ٔ درخت خرمابن . (ناظم الاطباء). تمر. تَمْرة . (دهار). نَخل . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم از من بدل خرما بس باشد کنجال . ابوالعباس .بکن کار و کرده بیزدان سپاربخرما چه یازی چو ترسی ز خار؟ فردوسی .هر آن ...