کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعدیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعدیه
فرهنگ نامها
(تلفظ: saediye) (عربی) (سعد + ایه (پسوند نسب)) ، منسوب به سعد ، مربوط به سعد . ← سعد ، به علاوه (به مجاز) سعادتمند و خوشبخت .
-
واژههای مشابه
-
حلیمه ٔ سعدیة
لغتنامه دهخدا
حلیمه ٔ سعدیة. [ح َ م َ ی ِ س َ دی ی َ ] (اِخ ) دختر ابوذؤیب بن عبداﷲبن حارث ، از قبیله بنی بکربن سعد. نام زنی که دایگی حضرت رسول (ص ) و حضانت وی کرد. (از حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 104). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود : قصه ٔ راز حلیمه گویمت تا زداید ...
-
جستوجو در متن
-
ظریفی
لغتنامه دهخدا
ظریفی . [ ظَ ] (اِخ ) (شیخ عمرافندی ) از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ طریقت سعدیّة، از مردم روسچق . وفات 1210 هَ . ق .
-
شیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: šimā) (عربی) زن خال دار ؛ (در اعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی نبی اکرم (ص) .
-
شیماء
لغتنامه دهخدا
شیماء. [ ش َ ] (اِخ ) دختر حلیمه ٔ سعدیه خواهر رضاعی نبی (ص ). (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
قرن ظبی
لغتنامه دهخدا
قرن ظبی . [ ق َ ن ُ ظَب ْی ْ ] (اِخ ) آبی است بالای سعدیه ، و گویند کوهی است در نجد از بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
نحم
لغتنامه دهخدا
نحم . [ ن َ ح َ ] (ع ق ) بمعنی نعم است ، یعنی آری . (ناظم الاطباء). لغتی است در نعم . (منتهی الارب ). لغتی است سعدیة در نعم . (اقرب الموارد).
-
ام کبشة
لغتنامه دهخدا
ام کبشة. [ اُم ْ م ِ ک َ ش َ ] (اِخ ) حلیمه دختر ابوذؤیب عبداﷲ سعدیه . دایه ٔ رسول اکرم بود. (از امتاع الاسماع ص 5). و رجوع به حلیمه ... شود.
-
منصورالسعدی
لغتنامه دهخدا
منصورالسعدی . [ م َ رُس ْ س َ ] (اِخ ) (الَ ...) احمدبن محمد المهدی بن القائم بامراﷲ عبداﷲبن عبدالرحمن بن علی ، مکنی به ابوالعباس (955-1012 هَ . ق .). چهارمین از سلاطین دولت سعدیه در مغرب اقصی است .(از اعلام زرکلی ج 1 ص 68). رجوع به همین مأخذ شود.
-
بافکی
لغتنامه دهخدا
بافکی . [ ف َک ْ کا ] (اِخ ) ناحیتی است به موصل از نواحی نینوی نزدیک خازر، که از مجموعه ٔ چند قریه بهمین نام تشکیل شده است . تل عیسی و بیت رثم و قادسیه و زارعة و سعدیه نیز جزء این قریه محسوب میشوند. (از معجم البلدان ) و (مراصد الاطلاع ).
-
بتنی
لغتنامه دهخدا
بتنی . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) پتنی . جمال اﷲ هندی بتنی منسوب به پتنه از شهرهای هند. وی در 1501 م . در نهر والی گجرات بدنیا آمد و در مکه درس خواند و سپس به طریقه ٔ قادریه و سعدیه داخل گردید و در درگاه اکبرشاه مقامی یافت و سرانجام به قتل رسید. اوراست : «مج...
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظَب ْی ْ ] (ع اِ) آهو. غزال . ابووَثاب . ج ، ظِباء، ظَبیات ، ظب ، ظُبی . و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 45 شود. || اسب فربه . || نشان و داغی بعضی عرب را. || (اِخ ) نام مردی است . || نام وادیی است متعلق به بنی تغلب در ساحل فرات . || نام موضعی است ...
-
ابن کیسان
لغتنامه دهخدا
ابن کیسان . [ اِ ن ُ ک َ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن ابراهیم بغدادی نحوی . خطیب در تاریخ بغداد نام او یاد کرده و گوید وی نحو از فریقین یعنی کوفیین و بصریین فراگرفته و خلط دو مذهب میکرد و رؤسا و اشراف بصحبت او گرد می آمدند چنانکه غالباً صد اسب بر...