کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سطوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سطوه
واژهنامه آزاد
حمله کننده
-
سطوه
واژهنامه آزاد
نام روستایی در جنوبی ترین نقطۀ استان سمنان و در منتهی الیه جنوب غرب شهرستان شاهرود، در مسیر مواصلاتی به استان اصفهان. این روستا در 170 کیلومتری جنوب غرب شهر شاهرود، 130 کیلومتری جنوب شهر دامغان و 160 کیلومتری جنوب شرق شهر سمنان و در ارتفاع 963 متری ا...
-
واژههای مشابه
-
سطوة
لغتنامه دهخدا
سطوة. [ س َطْ وَ ] (ع مص ) رجوع به سطوت شود.
-
واژههای همآوا
-
سطوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. سطحها ۲. جوانب، جنبهها، ابعاد، بعدها
-
ستوه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خسته، درمانده ۲. ملول ۳. رنجور
-
ستوح
لغتنامه دهخدا
ستوح . [ ](اِخ ) نام قلعه ای است ازاعمال فارس : و حصاری دیگر به قهر بستد که آن را ستوح گویند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 115).
-
ستوه
لغتنامه دهخدا
ستوه . [ س ُ ] (اِخ ) نام جادویی که ارجاسب برای تفحص احوال به ایران گسیل داشت . (مزدیسنا و ... تألیف معین چ 1 ص 360) : یکی جادویی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه .فردوسی .
-
ستوه
لغتنامه دهخدا
ستوه . [ س ُ ] (ص ) پهلوی «ستو» (بی زور)، پازند «ستوه » ، ایرانی باستان «اوس تاوه » ، از «تو» (توانستن ، قادر بودن )، ستوه فارسی مرکب است از «اوس - توه - ثه » ، قیاس کنید با کوتاه (آنکه زورش کم است ). رجوع کنید به استوه . ضد آن : نستوه (خستگی ناپذیر)...
-
ستوه
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ په . ] نک استوه .
-
سطوح
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) جِ سطح .
-
سطوح
لغتنامه دهخدا
سطوح . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سطح : نه طول است او را نه عرض و نه عمق نه اندر سطوح و نه در انتهاست . ناصرخسرو.و سطوح او را بگچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). رجوع به سطح شود.
-
ستوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹استوه، استه، سته› sotuh ۱. خسته؛ درمانده: ◻︎ خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱: ۵۱).۲. افسرده؛ ملول.۳. [مقابلِ نستوه] بهتنگآمده؛ بستوه؛ بسته.〈 به ستوه آمدن: (مصدر لازم)۱. به تنگ آمدن؛ ملول شدن.۲. خسته و درمانده...
-
سطوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سطح] sotuh = سطح