کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سطرلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سطرلاب
/sotorlāb/
معنی
= اسطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سطرلاب
فرهنگ فارسی معین
(سُ طُ) نک اسطرلاب .
-
سطرلاب
لغتنامه دهخدا
سطرلاب . [ س ُ طُ ] (معرب ، اِ) اصطرلاب . (آنندراج ) (غیاث ). به یونانی مخفف اسطرلاب است و آن آلتی باشد از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند. (برهان ) : سطرلاب دوری که فرزانه ساخت بر آئین آن جام شاهانه ساخت . فردوسی .منجم ببام آمد از نورمی گرفت ارتفاع ...
-
سطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (نجوم) [قدیمی] sotorlāb = اسطرلاب
-
واژههای همآوا
-
سترلاب
لغتنامه دهخدا
سترلاب . [ س ُ ت ُ ] (معرب ، اِ) استرلاب . اصطرلاب . صلاب . اسطرلاب . رجوع بدین کلمات شود.
-
سترلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (نجوم) [قدیمی] sotorlāb = استرلاب
-
جستوجو در متن
-
عنکبوت اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
عنکبوت اسطرلاب . [ ع َ ک َ ت ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام شبکه ای است در اسطرلاب که بروج و عظام از کواکب ثابته بر آن نگاشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اسطرلاب شود : رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر اوز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب ....
-
تیر فلک
لغتنامه دهخدا
تیر فلک . [ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر چرخ وکوکب عطارد. (ناظم الاطباء). تیر گردون : از نعش هدی تختش وز تیر فلک میل وز قوس قزح زیجش وز ماه سطرلاب . خاقانی .رجوع به تیر (عطارد) و تیر گردون شود.
-
عنکبوتی
لغتنامه دهخدا
عنکبوتی . [ ع َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به عنکبوت . رجوع به عنکبوت شود. || (اِ)صفحه ای باشد مشبک بر اسطرلاب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب شود. || عنکبوتیه ٔ چشم ، که از طبقات چشم است : مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شداطباق عن...
-
لایتجزاء
لغتنامه دهخدا
لایتجزاء. [ ی َ ت َ ج َزْ زَءْ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یتجزاء) جدانشدنی . غیر قابل قسمت . که جزء جزء نشود. که بخشیدنی نباشد. که تقسیم نشود. که بخش نشود : بسان نقطه ٔ موهوم دل ز هول بلاچوجزء لایتجزاء تن از نهیب خطر. مسعودسعد.ماند به عنکبوت سطرلاب آفتا...
-
استرلاب
لغتنامه دهخدا
استرلاب . [ اُ ت ُ ] (از یونانی ، اِ) (از: استرون ، بمعنی ستاره + لامبانئین ، بمعنی گرفتن ) اسطرلاب . سطرلاب . سترلاب . اصطرلاب . صلاب . آلتی منجمان را که بدان ارتفاع ستارگان را حساب کنند. || بمعنی ترازوی آفتاب . (آنندراج ). لغتی است یونانی بمعنی ترا...
-
پیش بینی
لغتنامه دهخدا
پیش بینی . (حامص مرکب ) عمل پیش بین . دوراندیشی . احتیاط. دوربینی . احتیاطکاری . آخربینی . مآل اندیشی . عاقبت اندیشی . (انجمن آرا). عاقبت بینی : به پیش بینی آن بیند او که دیده نیندمنجمان سطرلاب آسمان پیمای . فرخی .آنجا که پیش بینی باید موفقی آنجا که ...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (ص ) سرخ . احمر : دو لب چو نار کفیده چو برگ سوسن زرددو رخ چو نار شکفته چو برگ لاله ٔ آل . فرخی .از تازه گل و لاله که در باغ بخندددر باغ نکوتر نگری چشم شود آل . فرخی .میرُست ز دشت خاوران لاله ٔ آل چون دانه ٔ اشک عاشقان در مه و سال . ابوسعید ابوال...
-
ذره
لغتنامه دهخدا
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چنانچه در ...