کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سطحآوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
phenoclast
درشتآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آواری درشت و مشخص در رسوبی ریزدانه
-
lithoclast
سنگآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطعهای سنگ کربناتی با قطر بیش از دو میلیمتر که از یک سنگ آهک یا دولومیت قدیمیتر بهصورت مکانیکی جدا شده و در درون یا مجاور یا بیرون محل رسوبگذاری نهشته شده باشد
-
آوار شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ)(مص ل .)1 - خراب شدن ، فرو ریختن . 2 - (عا.) وارد شدن ناگها نیِ تعداد زیادی مهمان بر کسی .
-
صف آوار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) جنگجو.
-
صف آوار
لغتنامه دهخدا
صف آوار. [ ص َ ] (نف مرکب ) جنگی . صف شکن . مبارز : بدانگه که سالش ده و چار شدسوار و دلیر و صف آوار شد.(گرشاسب نامه ).
-
hydroclast
آبآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ذرات آتشفشانآواری ناشی از فوران آتشفشان در زیر آب
-
خاک آوار
لهجه و گویش تهرانی
بقایای ساختمانهای خشتی قدیمی که برای کشاورزی بکار میرود
-
خاک آوار
واژهنامه آزاد
خاک آوار یا خاک نخاله به بقایای تخریب شده سازه های معماری گفته می شود.
-
واحد سطح
لغتنامه دهخدا
واحد سطح . [ ح ِ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای اندازه گیری سطح اجسام به کار میرود. واحد سطح در دستگاه .S.T.M و .S.K.M متر مربع است . و آن مربعی است که ابعاد آن یک متر باشد. رجوع به متر مربع شود. اضعاف آن که در عمل به عنوان واحد ...
-
هم سطح
لغتنامه دهخدا
هم سطح . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند. (از یادداشتهای مؤلف ). || در تداول ، کنایه از دو تن که رشد معنوی و فکری آنها برابر است .
-
surface modification
اصلاح سطح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی پزشکی] بهبود سطح ماده با انجام تغییرات فیزیکی یا شیمیایی یا زیستی متفاوت با آنچه از ابتدا بر سطح ماده وجود داشته است
-
face velocity, superficial velocity
سرعت سطح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] بُردار سرعت گاز عمود بر سطح مقطع برخورد
-
felling area
سطح برش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] سطحی از اراضی جنگلی که تمامی درختان قابلفروش آن بریده میشود
-
occlusal surface
سطح بَرهمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] سطح فوقانی دندانهای خلفی فک پایین و سطح تحتانی دندانهای خلفی فک بالا که در حالت بَرهمایی با یکدیگر تماس دارند متـ . سطح جونده masticatory surface
-
flight level, FL 2
سطح پرواز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سطح فشارثابت جوّ که نسبت به عدد مرجع فشار معیار، یعنی 29/92 اینچ جیوه، سنجیده میشود