کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سست بنیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] sostpeymān سستعهد؛ آنکه به عهدوپیمان خود عمل نکند؛ پیمانشکن.
-
سست رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹سسترٲی› [قدیمی، مجاز] sostrāy بیتدبیر؛ آنکه رٲی و عقلش ضعیف باشد.
-
سست رگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sostrag ۱. تنبل.۲. ناتوان.۳. بیدرد.
-
سست ریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sostriš ۱. مرد ریشدراز.۲. احمق؛ ابله؛ سادهلوح: ◻︎ سخت درماند امیر سستریش / چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش (مولوی: ۷۸).
-
سست سازی
دیکشنری فارسی به عربی
ارخاء
-
سست کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضعف , ثبط عزيمة , حل , فترة الهدوء ، إخْمادٌ
-
سست شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اضعف , علم
-
سست بودن
دیکشنری فارسی به عربی
کسلان
-
سست کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْمَدَ
-
گره سست شدن
لغتنامه دهخدا
گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گره سست شدن بر چیزی ، آسان و سهل شدن آن : [ پس از هفت سال تجسس عاقبت گیو جوانی را می بیند و گمان می برد که او کیخسرو است ] .به دل گفت گیو این بجز شاه نیست چنین چهره جز درخور گاه نیست پیاده بدو تیز بنه...
-
سبلت سست کردن
لغتنامه دهخدا
سبلت سست کردن .[ س ِ ل َ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عجز و فروتنی کردن . (رشیدی ) (انجمن آرا) (مجموعه ٔ مترادفات ) : بجام مردمان سبلت مکن سست شراب لعل تو خونابه ٔ تست . میرخسرو (از انجمن آرا).|| ضعیف و ناتوان کردن و کم زور کردن . (ناظم الاطباء).
-
hole fatigue
سستشدگی چاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] وضعیتی که در آن بین شروع انفجار و تولید موج لرزهای حاصل از آن تأخیر میافتد
-
سرکیسه سست کردن
لغتنامه دهخدا
سرکیسه سست کردن . [ س َ س َ / س ِ س ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) مجازاً در تداول عوام ، خرج کردن . هزینه کردن . بذل و بخشش نمودن . رجوع به سرکیسه گشادن شود.- سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی ....
-
سست و مست
لغتنامه دهخدا
سست و مست . [ س ُ ت ُ م ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) نااستوار. نامحکم . نادرست .- امثال :همه جایم سست و مست است فقط ناندانیم درست است .
-
عنان سست کردن
لغتنامه دهخدا
عنان سست کردن . [ع ِ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به توقف و سکون گراییدن . قصد توقف او کردن . کوتاهی و مسامحه کردن : کاری که صلاح دولت توست در جستن آن مکن عنان سست .نظامی .