کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سستی
/sosti/
معنی
۱. بیدوام بودن.
۲. ضعف؛ ناتوانی.
۳. [مجاز] تنبلی.
۴. [مجاز] نرمی و آهستگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیثباتی، تزلزل، تعلل، بیحالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن
۲. نرمی ≠ سختی
۳. تنبلی، کاهلی
۴. تامل، درنگ
فعل
بن گذشته: سستی کرد
بن حال: سستی کن
دیکشنری
debility, enervation, feebleness, flabbiness, flaccidity, flimsiness, fragility, frailty, grogginess, indolence, inertia, infirmity, infirmness, languor, lassitude, laxity, limpness, phlegm, relaxation, sag, slack, torpidity, torpidness, torpor, unsoundness, weakness, wobbliness
-
جستوجوی دقیق
-
سستی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، بیثباتی، تزلزل، تعلل، بیحالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن ۲. نرمی ≠ سختی ۳. تنبلی، کاهلی ۴. تامل، درنگ
-
سستی
فرهنگ فارسی معین
(سُ)(حامص .)1 - ناپایداری .2 - ناتوانی . 3 - نرمی . 4 - تنبلی . 5 - تأمل ، درنگ . 6 - کندی .
-
سستی
لغتنامه دهخدا
سستی . [ س ُ ] (حامص ) مقابل چستی . (آنندراج ). ضعف و ناتوانی و کم زوری و عدم توانایی . (ناظم الاطباء). فتور.فترت . (دهار). استرخاء. (بحر الجواهر) : ز باریکی و سستی هردو پایم تو گویی پای یا تار تنندوست . آغاجی .دو دستم بسستی چو پوده پیازدو پایم معطل ...
-
سستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sosti ۱. بیدوام بودن.۲. ضعف؛ ناتوانی.۳. [مجاز] تنبلی.۴. [مجاز] نرمی و آهستگی.
-
سستی
دیکشنری فارسی به عربی
بلغم , تهاون , ضعف , عدم الامان
-
واژههای مشابه
-
سستی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن ۲. درنگ کردن، مسامحه کردن
-
سستی گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمشدن، ضعیف شدن، رو به نقصان نهادن ۲. کمرونق شدن، کساد شدن، از رونق افتادن
-
سستی کردن
لغتنامه دهخدا
سستی کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاهلی کردن . اهمال نمودن . قصور : بپرسش یکی پیش دستی کنم از آن به که در جنگ سستی کنم . فردوسی .چون جنگ سخت شد زرافه سستی کرد. (فارسنامه ابن البلخی ). و لشکر سلطان در کوشش سستی کردند. (مجمل التورایخ والقصص ).دل آز...
-
سستی کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أبطَأَ
-
سستی کمر
دیکشنری فارسی به عربی
عجز
-
حالت سستی
دیکشنری فارسی به عربی
کدر
-
ضعف و سستی
فرهنگ گنجواژه
فتور.
-
سستی و تنبلی
فرهنگ گنجواژه
تنبلی.