کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر کسی را خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهنه سر
لغتنامه دهخدا
کهنه سر. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
گوک سر
لغتنامه دهخدا
گوک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار است . جلگه و گرمسیر و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از چاه و محصول خرماو شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو ...
-
کندانه سر
لغتنامه دهخدا
کندانه سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت بخش معلم کلایه است در شهرستان قزوین واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گج سر
لغتنامه دهخدا
گج سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لور شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران ، سرراه شوسه ٔ کرج به چالوس . سکنه ٔ آن 50 تن است و پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گچه سر
لغتنامه دهخدا
گچه سر. [ گ َ چ َ س َ ] (اِخ ) رجوع به گچ سر شود.
-
کانی سر
لغتنامه دهخدا
کانی سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در4هزارگزی جنوب سردشت و 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی ، معتدل ، سالم و دارای 35 تن سکنه . از رودخانه ٔ سردشت مشروب میشود و محصولاتش ...
-
کوله سر
لغتنامه دهخدا
کوله سر. [ ل َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باسگ که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 507 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله نیم کیلومتر به نام کوله سر بالا و پایین مشهور است و سکنه ٔ کوله سر بالا 278 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کوه سر
لغتنامه دهخدا
کوه سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرلسپه سر
لغتنامه دهخدا
گرلسپه سر. [ گ َ ل َ پ َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات سخت سر است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 203).
-
گرماب سر
لغتنامه دهخدا
گرماب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) از جمله دهات لاریجان . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 154).
-
acrocephalic, oxycephalic
مخروطسر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[دامپزشکی - پاتوبیولوژی] مربوط به مخروطسری یا مبتلا به مخروطسری
-
cephalic presentation, head presentation
نمای سر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نمایی از جنین در هنگام زایمان که در آن بخشی از سر در گلوی زهدان پدیدار میشود
-
سر آمدن
واژگان مترادف و متضاد
به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروع شدن
-
سر باختن
واژگان مترادف و متضاد
جان باختن، جانفدا کردن، جانبازی کردن
-
سر برآوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. سر برداشتن ۳. بالا آمدن، طلوع کردن ۴. ظاهر شدن، نمایان شدن، خود رانشان دادن ۵. مرتفع شدن، بلند شدن ۶. برخاستن ۷. روییدن، سبز شدن، دمیدن ۸. بالیدن، قد کشیدن ۹. افتخار کردن ۱۰. ممتازشدن، برجسته شدن، ش