کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر و سامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفوق یافتن، ممتاز گشتن، برتر شدن ۲. سپری شدن، طیشدن، به سر آمدن، گذشتن
-
سر شستن
واژگان مترادف و متضاد
غسل کردن، طاهر شدن
-
سر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن ۲. سپری کردن، گذراندن ۳. به سر بردن ۴. ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن ۵. زندگی کردن، روزگار گذراندن ۶. گذران کردن، معیشت کردن ۷. پوشیدن، روی سر انداختن، به سر کردن
-
سر کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرککشیدن، سر درآوردن ۲. سر زدن، سرکشی کردن ۳. نوشیدن، آشامیدن (یکباره) ۴. بالارفتن
-
سر گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رو کردن، رفتن ۲. روانه شدن، عازم شدن
-
سر گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
انجام شدن، انجام گرفتن، عملی شدن
-
skater 2, ice skater
یخسُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فردی که به ورزش یخسُری میپردازد
-
سخت سر
لغتنامه دهخدا
سخت سر. [ س َ س َ ] (اِخ ) اسم قدیم رامسر است . رجوع به رامسر شود.
-
ونی سر
لغتنامه دهخدا
ونی سر. [ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان با 512 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
هم سر
لغتنامه دهخدا
هم سر. [ هََ س ِرر/ س ِ ] (ص مرکب ) رازدار. هم راز. (یادداشت مؤلف ).
-
هلومه سر
لغتنامه دهخدا
هلومه سر. [ ] (اِخ ) هلوم سر. رجوع به هلوم سر شود.
-
یانه سر
لغتنامه دهخدا
یانه سر. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 45000 گزی جنوب خاوری بهشهر. دارای 610 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گران سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānsar ۱. متکبر؛ خودخواه؛ خودسر؛ مغرور.۲. مست.
-
کله سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kallesar کلمهای که از حروف اول پنج کلمۀ کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که در نزد قدما از علوم سرّی بود، ساخته شده.
-
گشته سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gaštesar سرگشته؛ سرگردان.