کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر به فلک زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کج سر
لغتنامه دهخدا
کج سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) دارای سر ناراست . || بدرفتار. بدسر. بدسلوک .
-
کم سر
لغتنامه دهخدا
کم سر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کله سر
لغتنامه دهخدا
کله سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان است که در بخش آوج شهرستان ساوه واقع است و 128 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کله سر
لغتنامه دهخدا
کله سر. [ ک َ ل ِ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین است که در شهرستان اردبیل واقع است و 680 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کله سر
لغتنامه دهخدا
کله سر. [ ک َ ل ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیر است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 434 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کله سر
لغتنامه دهخدا
کله سر. [ ک َل ْ ل ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کله سر
لغتنامه دهخدا
کله سر. [ ک ُ ل ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کلیک سر
لغتنامه دهخدا
کلیک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابوست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گشته سر
لغتنامه دهخدا
گشته سر. [ گ َ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) قلب سرگشته . (آنندراج ). سرگردان : گرچه بسوزد دل حربه ز تاب کی دهدش چشمه ٔ خورشید آب لیک چو خورشیدبود جلوه گرذره بناچار شود گشته سر.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گلخانه سر
لغتنامه دهخدا
گلخانه سر. [ گ ُ ن َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات توابع و دهات تنکابن است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).
-
گشاده سر
لغتنامه دهخدا
گشاده سر. [ گ ُ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) بی حجاب . سرباز. روی گشاده : گشاده سر کنیزان و غلامان چو سروی در میان شیرین خرامان .نظامی .
-
کهنه سر
لغتنامه دهخدا
کهنه سر. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کندانه سر
لغتنامه دهخدا
کندانه سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت بخش معلم کلایه است در شهرستان قزوین واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گران سر
لغتنامه دهخدا
گران سر. [ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. (از برهان ). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج ) : اگر خسیسی بر من گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سماء سنا. خاقانی . || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان ). || مست . ...
-
کوفته سر
لغتنامه دهخدا
کوفته سر. [ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) سرکوفته . که سر او کوبیده شده باشد تحقیر و مجازات و مکافات را،و یا استوار ساختن آن بر چیزی دیگر را : زرین ترنج خیمه ٔ افلاک میخ واردر خاک باد کوفته سر کز تو بازماند.خاقانی .