کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سر انگشتی حساب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوراب سر
لغتنامه دهخدا
گوراب سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع در 9 هزارگزی باختر کوچصفهان در طرفین شوسه ٔ کوچصفهان به رشت . جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است . سکنه ٔ آن 940 تن است . آب آن از خمام رود ازسفیدرود تأمین میشود. محصول آن ...
-
کلان سر
لغتنامه دهخدا
کلان سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر بزرگ دارد. سرگنده . و رجوع به کلان شود.
-
کهنه سر
لغتنامه دهخدا
کهنه سر. [ ک ُ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سراست که در شهرستان فومن واقع است و 520 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
گوک سر
لغتنامه دهخدا
گوک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار است . جلگه و گرمسیر و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از چاه و محصول خرماو شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو ...
-
کندانه سر
لغتنامه دهخدا
کندانه سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت بخش معلم کلایه است در شهرستان قزوین واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گج سر
لغتنامه دهخدا
گج سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لور شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران ، سرراه شوسه ٔ کرج به چالوس . سکنه ٔ آن 50 تن است و پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
گچ سر
لغتنامه دهخدا
گچ سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران ، سر راه شوسه کرج به چالوس . سکنه ٔ آن 50 تن . پاسگاه پاسبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). رابینو در سفرنامه خود (بخش انگلیسی ص 27) این ده را به نام گچه س...
-
گچه سر
لغتنامه دهخدا
گچه سر. [ گ َ چ َ س َ ] (اِخ ) رجوع به گچ سر شود.
-
گران سر
لغتنامه دهخدا
گران سر. [ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. (از برهان ). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج ) : اگر خسیسی بر من گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سماء سنا. خاقانی . || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان ). || مست . ...
-
کانی سر
لغتنامه دهخدا
کانی سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در4هزارگزی جنوب سردشت و 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مهاباد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی ، معتدل ، سالم و دارای 35 تن سکنه . از رودخانه ٔ سردشت مشروب میشود و محصولاتش ...
-
کوفته سر
لغتنامه دهخدا
کوفته سر. [ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) سرکوفته . که سر او کوبیده شده باشد تحقیر و مجازات و مکافات را،و یا استوار ساختن آن بر چیزی دیگر را : زرین ترنج خیمه ٔ افلاک میخ واردر خاک باد کوفته سر کز تو بازماند.خاقانی .
-
کوله سر
لغتنامه دهخدا
کوله سر. [ ل َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باسگ که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 507 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله نیم کیلومتر به نام کوله سر بالا و پایین مشهور است و سکنه ٔ کوله سر بالا 278 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کوه سر
لغتنامه دهخدا
کوه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) کوه . کوهستان . (از فهرست ولف ). کوهسار. سرکوه : ز ره دامنش را بزد بر کمرپیاده برآمد بر آن کوه سر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).چنین گفت کین کوه سر، خان ماست بباید کنون خویشتن کرد راست . فردوسی (ایضاً ص 897).سپیده چو...
-
کوه سر
لغتنامه دهخدا
کوه سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گرلسپه سر
لغتنامه دهخدا
گرلسپه سر. [ گ َ ل َ پ َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات سخت سر است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 203).