کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سریه
/sariy[y]e/
معنی
۱. [مقابلِ غزوه] جنگی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده.
۲. [جمع: سرایا] [قدیمی] دستهای از لشکر؛ گروهی از سپاهیان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سریه
لغتنامه دهخدا
سریه . [ س َ ری ی َ ](ع اِ) (از: «س ری ») لشکری که زیاده از پنج کس باشد تا چهارصد کس مقدار چهارصدتن . ج ، سرایا. (مهذب الاسماء). پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب ). || مقابل غزوه : یک سریة میفرستادی رسول بهر جنگ کافر و دفع ...
-
سریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریَّة] sariy[y]e ۱. [مقابلِ غزوه] جنگی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده.۲. [جمع: سرایا] [قدیمی] دستهای از لشکر؛ گروهی از سپاهیان.
-
واژههای مشابه
-
سریة
لغتنامه دهخدا
سریة. [ س ِرْی َ ] (ع اِ) تخم ملخ . لغة فی سروة. (منتهی الارب ).
-
سریة
لغتنامه دهخدا
سریة. [ س ُرْ ری ی َ ] (ع اِ) (از: «س رو») کنیزی که برای جمع و تمتع باشد و این معرب است به لفظ سِر که به معنی جماع باشد. (غیاث ). گفته اند مشتق از سر است و گفته اند مشتق است از سرور. (از اقرب الموارد). آن کنیزک که از زن پنهان دارند. ج ِ سراری .(مهذب ...
-
سرية
دیکشنری عربی به فارسی
گمنامي , بينامي , خلوت , تنهايي , پوشيدگي , پنهاني , اختفاء , نوار , روبان , نوار ماشين تحرير , نوار ضبط صوت و امثال ان , نوار فلزي , تسمه , تراشه , برهنه کردن , محروم کردن از , لخت کردن , چاک دادن , تهي کردن , باريکه , مارک , علا مت , درجه نظامي , پ...
-
واژههای همآوا
-
صریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکار، بیپرده، رک، روشن، عیان، قطعی، گویا، واضح ۲. رکگو ۳. بالصراحه، صراحتاً ≠ غیرصریح
-
صریح
فرهنگ واژههای سره
روشن
-
صریح
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (ص .) ظاهر. 2 - (ق .) بی پرده ، رک .
-
سریح
لغتنامه دهخدا
سریح . [ س َ ] (ع ص ) آسان و نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بول سریح ؛ کمیز روان . || فرس سریح ؛ اسب بی زین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (دستورالاخوان ). محض . || ظاهر و آشکارا. (غیاث اللغات ). بی پرده . پوست کنده . رک . هویدا : همی برمز چه گویم صریح خواهم گفت جهان ملک ملکی در جهان ملک افزود. مسعود سعد.تا با شما صریح بگوید...
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ص َ ] (اِخ ) نام اسبی مر بنی لخم را. (منتهی الارب ).
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح . [ص َ ] (اِخ ) نام اسبی مر بنی نهش را. (منتهی الارب ).
-
صریح
لغتنامه دهخدا
صریح .[ ص َ ] (اِخ ) نام اسب عبدیغوث حرب . (منتهی الارب ).