کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سریش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرش
لغتنامه دهخدا
سرش . [ س ِ رِ ] (اِ) مخفف سریش و آن آردی است که کفشگران و صحافان و امثال ایشان کار فرمایند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سریش شود.
-
شریس
لغتنامه دهخدا
شریس . [ ش َ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از سریش فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به سریش شود.
-
سریشم
فرهنگ فارسی معین
(س شُ) (اِ.) نک سریش .
-
library paste
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رب کتابخانه، چسب نشاستهای، سریش
-
glues
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسب، سریشم، سریش، چیز چسبناک، غرا، چسباندن، چسبیدن
-
asphodel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسفودل، بوتهء سریش، نرگس، سوسن سفید
-
glue
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسب، سریشم، سریش، چیز چسبناک، غرا، چسباندن، چسبیدن
-
asphodels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسفالت، بوتهء سریش، نرگس، سوسن سفید
-
لازقة
لغتنامه دهخدا
لازقة. [ زِ ق َ ] (ع ص ) تأنیث لازق . هر چیز که چسبنده باشد مثل سریش . (غیاث ).
-
انثاریقن
لغتنامه دهخدا
انثاریقن . [ اَ ق ُ ] (اِ) گل گیاه برواق (سریش ). (یادداشت مؤلف ).
-
صمغ
دیکشنری عربی به فارسی
چسب , سريش , چسباندن , چسبيدن , لعاب , لزوجت گياه , اب ليز
-
paste
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسباندن، خمیر، چسب، سریش، گل یا خمیر، نوعی شیرینی، چسبیدن، چسب زدن به
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ ] (ع اِ) پشتوان در. (منتهی الارب ). چوپ که پس در افکنند. ج ، لزز. (مهذب الاسماء). || سریش . گویند فلان لِزازُ خصم ؛ یعنی سریش خصم است . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
-
تلییط
لغتنامه دهخدا
تلییط. [ ت َل ْ ] (ع مص ) وصل کردن و سریش چسبانیدن . (ناظم الاطباء). الصاق . (اقرب الموارد).
-
لیاط
لغتنامه دهخدا
لیاط. [ ل ِ ] (ع اِ) ربا. (منتهی الارب ). || سریش . (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر). || پوست . (بحر الجواهر). || آب دهن .