کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سریان
/sarayān/
معنی
۱. هنگام شب رفتن.
۲. اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حرکت، سرایت
فعل
بن گذشته: سریان کرد
بن حال: سریان کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سریان
واژگان مترادف و متضاد
حرکت، سرایت
-
سریان
فرهنگ فارسی معین
(سَ رَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - هنگام شب رفتن . 2 - اثر کردن چیزی در چیزی .
-
سریان
لغتنامه دهخدا
سریان . [ س َ رَ ] (ع مص ) رفتن چیزی در اجزای چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). || همه شب راه رفتن . (از اقرب الموارد).
-
سریان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sarayān ۱. هنگام شب رفتن.۲. اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر.
-
واژههای همآوا
-
ثریان
لغتنامه دهخدا
ثریان . [ ث َ رَ ] (ع اِ) التقاء ثَریان و ثَروَان ؛ نم به نم رسیدن ، یعنی بحدی باران آمدن که بزمین فرو شود تا با نم و تری زیر زمین تلاقی کند و نیز التقاء ثَرَیان و التقاء ثروان . فزودن شرف أب بر شرف ام ّ.
-
ثریان
لغتنامه دهخدا
ثریان . [ ث َرْ ] (ع ص ) تَر.
-
جستوجو در متن
-
مسری
لغتنامه دهخدا
مسری . [ م َ را ] (ع مص ) به شب رفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرایة. سریان . و رجوع به سرایة و سریان شود. || (اِ) راه . ج ، مَساری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سری
لغتنامه دهخدا
سری . [ س ُ را ] (ع مص ) شب روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بشب رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سریان . سریة.
-
جرجس المکین
لغتنامه دهخدا
جرجس المکین . [ ج ِ ج ِسُل ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالیاسربن ابوالمکارم ، معروف به مکین است و او را ابن العمید گویند. وی از مورخان نصارای سریان است . از تألیفات او راست : تاریخ دعاه المجموع المبارک در دو جلد. (از معجم المؤلفین ).
-
سری
لغتنامه دهخدا
سری . [ س َ ری ی ] (ع اِ) جوی خورد که بجانب خرمابنان رود. ج ، اسریه و سُریان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوی خرد. || (ص ) مرد شریف . مهتر. (دهار) (مهذب الاسماء). مهتر و جوانمرد و سخی . (منتهی الارب ).
-
متوسطات
لغتنامه دهخدا
متوسطات . [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ] (ع ص ، اِ) ج ِ متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فلسفی ) متوسطات ، موجودات متوسط عقول و نفوس و بالاخره وسائط در سریان فیض به عالم ناسوت را گویند. (از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ) : فلابد من متوسطات مترتبة ط...
-
کنگاور
لغتنامه دهخدا
کنگاور. [ ک َ وَ ] (اِخ ) نام شهری بود میان همدان و کرمانشاهان و آن را عرب وقتی قصراللصوص نام کرده که دزدگاه شده بود و در زمان پرویز بس آباد بود و در آن قصری بود از قصور پرویز که یکصد ذرع ارتفاع داشت و عمارت آن تمامی از سنگ بود. چنانکه یک پارچه سنگ ب...
-
عشق
لغتنامه دهخدا
عشق . [ ع ِ ] (ع اِمص ) شگفت دوست به حسن محبوب ، یا درگذشتن ازحد در دوستی ، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق ، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب ، یا مرضی است وسواسی که میکشد مردم را بسوی خود جهت خلط، و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها. (م...