کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگیجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرگیجه
/sargije/
معنی
حالتی که به انسان دست میدهد و تصور میکند همه چیز دور او میچرخد؛ دوار؛ سرگیچش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دوار، سرسام، سرگردا
دیکشنری
swim
-
جستوجوی دقیق
-
سرگیجه
واژگان مترادف و متضاد
دوار، سرسام، سرگردا
-
vertigo
سرگیجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حالتی که در آن فردِ مبتلا احساس کند که خود یا محیط اطراف او در حرکت است
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ) (اِمر.) حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد.
-
سرگیجه
لغتنامه دهخدا
سرگیجه . [ س َ ج َ / ج ِ ] (اِمص مرکب ) به معنی سرگیجش است و به عربی دوار گویند. (برهان ). نام مرضی است که سر آدم میگردد و آن را به تازی دوار گویند. (جهانگیری ).
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sargije حالتی که به انسان دست میدهد و تصور میکند همه چیز دور او میچرخد؛ دوار؛ سرگیچش.
-
سرگیجه
دیکشنری فارسی به عربی
دوار
-
واژههای مشابه
-
سرگیجه گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
سرسام گرفتن، دچار سرگردا شدن
-
تخمه سرگیجه
لهجه و گویش تهرانی
تخمه آفتابگردان
-
واژههای همآوا
-
سر گیجه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sargiǰa طاری: sargiǰa طامه ای: sargiǰa طرقی: sargiǰa کشه ای: sargiǰa نطنزی: sargiǰa
-
جستوجو در متن
-
clearheadedness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگیجه
-
stalkiness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگیجه
-
dizzen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرگیجه