کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرگرم
/sargarm/
معنی
۱. کسی که حواسش متوجه کاری یا چیزی است؛ مشغول؛ متوجه.
۲. سرخوش؛ سرمست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مشغول
۲. درگیر
۳. دلبسته، علاقهمند
دیکشنری
busy
-
جستوجوی دقیق
-
سرگرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول ۲. درگیر ۳. دلبسته، علاقهمند
-
سرگرم
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مر.) مشغول .
-
سرگرم
لغتنامه دهخدا
سرگرم . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم اودر طریق عشق بازی امت یعقوب باش . محم...
-
سرگرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sargarm ۱. کسی که حواسش متوجه کاری یا چیزی است؛ مشغول؛ متوجه.۲. سرخوش؛ سرمست.
-
واژههای مشابه
-
سرگرم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول شدن ۲. درگیر شدن ۳. علاقهمند شدن، دلبسته شدن
-
سرگرم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول شدن، مشغله یافتن، مشغولیت پیدا کردن ۲. تفریح کردن، تفنن کردن ۳. دلبسته شدن، علاقهمند شدن
-
سرگرم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول کردن ۲. دلبسته کردن، علاقهمند کردن
-
سرگرم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشغول کردن، سرگرم ساختن ۲. درگیر کردن ۳. علاقهمند کردن، دلبسته کردن
-
سرگرم کردن
لغتنامه دهخدا
سرگرم کردن .[ س َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشغول کردن : به یک آتش چو داغ لاله میسوزم در این گلشن نه هر شمعی تواند کرد چون پروانه سرگرمم .صائب (از آنندراج ).
-
سرگرم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رجاء , رياضة , سل
-
سرگرم کننده
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء
-
سرگرم بودن (با)
دیکشنری فارسی به عربی
رافق
-
جستوجو در متن
-
مشغول بودن
فرهنگ واژههای سره
سرگرم بودن