کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگردان بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگردان بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تجول , غمر
-
واژههای مشابه
-
wandering point
نقطۀ سرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
سرگردان شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواره شدن، دربهدر گشتن، بیخانمان شدن، ویلانشدن ۲. بلاتکلیف شدن، معطل شدن ۳. سرگشته شدن، سردرگم شدن، حیران شدن ۴. آسیمهسر شدن
-
سرگردان کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواره کردن، دربهدر کردن، بیخانمان کردن، ویلان کردن ۲. بلاتکلیف کردن، معطل کردن ۳. سرگشته کردن، حیران کردن ۴. آشفته کردن، پریشان کردن ۵. آسیمهسر کردن
-
swing vote, floating vote
آرای سرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] آرایی که تا روز انتخابات قطعی نیست و بدون توجه به وابستگی حزبی به نامزدهای مختلف داده میشود
-
سرگردان شدن
لغتنامه دهخدا
سرگردان شدن . [ س َ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر شدن . درماندن . راه ندانستن : در سبب سازیش سرگردان شدم در سبب سوزیش هم حیران شدم . مولوی .مرد باش و سخره ٔ مردان مشورو سر خود گیر و سرگردان مشو. مولوی .یا مسافر که در این بادیه سرگردان شددیگر ازوی خبر...
-
پنجه ٔ سرگردان
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ سرگردان . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ س َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خمسه ٔ متحیره ، زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد. رجوع به پنجه ٔ بیچاره شود.
-
Diomedea exulans
مرغ توفان دیومِدی سرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان که یکی از بزرگترین آلباتروسهاست با پرهای زینتی شکلاتی
-
stray-current corrosion
خوردگی جریانسرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] خوردگی برقکافتی ناشی از جریانهای سرگردان، نظیر هر جریان خارجی و تصادفی در داخل زمین
-
swing voter, floating voter
رأیدهندۀ سرگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رأیدهندهای که به جای رأی دادن به حزب به فرد رأی میدهد و رأی او میتواند نتیجۀ انتخابات را به نفع هر یک از طرفین تغییر دهد
-
سَفیل و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
بلاتکلیف، سرگردان، آواره.
-
سَبیل و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
بی خانمان، سرگشته.
-
تنها و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
یکه.
-
ویلان و سرگردان
فرهنگ گنجواژه
سرگردان.