کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگرایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرگرایی
/sarge(a)rāy(')i/
معنی
سرپیچی؛ سرکشی؛ نافرمانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. عصیان، سرکشی، نافرمانی، بدقلقی، بدفرمانی
۲. بیقراری
۳. مستی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگرایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عصیان، سرکشی، نافرمانی، بدقلقی، بدفرمانی ۲. بیقراری ۳. مستی
-
سرگرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] sarge(a)rāy(')i سرپیچی؛ سرکشی؛ نافرمانی.
-
واژههای مشابه
-
سرگرایی کردن
لغتنامه دهخدا
سرگرایی کردن . [ س َ گ َ / گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرپیچی کردن . نافرمانی کردن . سرکشی کردن : عاقبت عشق سرگرایی کردخاک در چشم کدخدایی کرد.نظامی (هفت پیکر ص 186).
-
جستوجو در متن
-
گرایی
لغتنامه دهخدا
گرایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص ) عمل گراییدن . این کلمه تنها به کار نمی رود بلکه به صورت ترکیب های ذیل آید:- دست گرایی ؛ : هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او...