کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرگران
/sargerān/
معنی
۱. سرسنگین.
۲. ناخشنود.
۳. خشمناک.
۴. مغرور؛ مست.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رنجیده، سرسنگین، قهر
۲. خودپسند، متکبر
۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود
۴. بیاعتنا
۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگران
واژگان مترادف و متضاد
۱. رنجیده، سرسنگین، قهر ۲. خودپسند، متکبر ۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود ۴. بیاعتنا ۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی
-
سرگران
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ) (ص مر.) 1 - خشمگین ، بی مهر. 2 - متکبر. 3 - ناخشنود. 4 - مست .
-
سرگران
لغتنامه دهخدا
سرگران . [ س َ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که در قهر و غضب بوده و خشمناک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خشمناک . (غیاث ) : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری . خاقانی .او سرگران با گردنان من در پیش برسرزنان دلها دوان د...
-
سرگران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sargerān ۱. سرسنگین.۲. ناخشنود.۳. خشمناک.۴. مغرور؛ مست.
-
جستوجو در متن
-
سرسنگین
واژگان مترادف و متضاد
بیالتفات، سرگران، کمتوجه، کملطف، نامهربان ≠ مهربان
-
رنجیده
واژگان مترادف و متضاد
آزرده، آزردهخاطر، افسرده، سرگران، کدر، مکدر، ملول، ناراضی
-
خودپسند
واژگان مترادف و متضاد
ازخودراضی، خودبین، خودخواه، سرگران، متفرعن، متکبر، مختال، مدمغ، معجب، مغرور ≠ خودگداز، غیرپسند
-
قهر
واژگان مترادف و متضاد
برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار ≠ رفق، مدارا، مهربانی، نرمی
-
متکبر
واژگان مترادف و متضاد
ازخودراضی، بانخوت، پرادعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، پرافاده، خودنگر، خودخواه، خودستا، سرگران، کبرآگین، گرانسر، گندهدماغ، لافزن، متفرعن، مستکبر، معجب، خودبزرگبین، مغرور، نامتواضع ≠ افتاده، فروتن، متواضع
-
دل سبکی
لغتنامه دهخدا
دل سبکی . [ دِ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) سبکدلی . حالت و چگونگی سبکدل : خاقانیا ز دل سبکی سرگران مباش کو هر که زاده ٔ سخن تست خصم تست .خاقانی .
-
دل سبک
لغتنامه دهخدا
دل سبک . [ دِ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) سبکدل . آسوده . فارغ دل : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتگین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری .خاقانی .
-
اشارت کنان
لغتنامه دهخدا
اشارت کنان . [ اِ رَک ُ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال اشاره کردن : طلسمی بفرمود پرداختن اشارت کنان دستش افراختن . نظامی .یکی سرگران و آن دگر نیم مست اشارت کنان این و آن را بدست .سعدی (بوستان ).
-
میزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مئزر] [قدیمی] mizar ۱. شال دستاری که بر سر میبندند؛ دستار؛ عمامه: ◻︎ که فردا شود بر کهنمیزران / به دستار پنجه گزم سرگران (سعدی۱: ۱۱۹).۲. ازار و پارچهای که به کمر میبستند؛ لنگ.
-
سبزکرده
لغتنامه دهخدا
سبزکرده .[ س َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از نواخته . || کنایه از برکشیده . (آنندراج ) : غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش با سبزکرده های سخن سرگران مباش . صائب (از آنندراج ).ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدارز سبزکرده ٔ خود آب را دریغ مدار.صائب (از آ...