کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکوفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکوفته
/sarkufte/
معنی
۱. سرکوبیده؛ سرکوبشده.
۲. جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند: مار سرکوفته.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. واپسزدهشده
۲. سرکوبشده، مضمحل، نابود
۳. شکستخورده
دیکشنری
repressed
-
جستوجوی دقیق
-
سرکوفته
واژگان مترادف و متضاد
۱. واپسزدهشده ۲. سرکوبشده، مضمحل، نابود ۳. شکستخورده
-
سرکوفته
لغتنامه دهخدا
سرکوفته . [ س َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) که سر او را کوفته باشند : چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی .سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم . سعدی .خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می ...
-
سرکوفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] sarkufte ۱. سرکوبیده؛ سرکوبشده.۲. جانوری که سرش را کوبیده و شکسته باشند: مار سرکوفته.
-
جستوجو در متن
-
پیچ واپیچ خوردن
لغتنامه دهخدا
پیچ واپیچ خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پیچ و واپیچ خوردن . بدین سوی و آن سوی رفتن . بهر سوی جنبان بودن . چون مار سرکوفته بخود پیچیدن . گرد خود برآمدن .
-
سرزده
فرهنگ فارسی عمید
(قید) sarzade ۱. [مجاز] بهطور ناگهانی و بیخبر.۲. (صفت فاعلی) [مجاز] کسی که ناگهانی و بیخبر و گستاخانه به جایی وارد شود.۳. (صفت) [قدیمی] سرکوفته.〈 سرزده رفتن: [مجاز] ناگهانی به جایی رفتن.
-
سرکوبه
لغتنامه دهخدا
سرکوبه . [ س َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) از: سر + کوب (کوفتن ) + َه (نشانه ٔ اسم آلت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).گرز گران . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : سخت سرکوفته دارندش و او نالد زارناله ٔ مرد ز سرکوبه ٔ اعدا شنوند. خاقانی . || (ن مف مرکب ) سرک...
-
کوفته سر
لغتنامه دهخدا
کوفته سر. [ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) سرکوفته . که سر او کوبیده شده باشد تحقیر و مجازات و مکافات را،و یا استوار ساختن آن بر چیزی دیگر را : زرین ترنج خیمه ٔ افلاک میخ واردر خاک باد کوفته سر کز تو بازماند.خاقانی .
-
روانکاوی
لغتنامه دهخدا
روانکاوی . [ رَ ] (حامص مرکب ) تحلیل روحی . طریقه ای برای یافتن علت جنون یا مالیخولیا و مانند آن در بیماری با تفحص وقایع و حوادث واردآمده بر او در مدت عمر وی ، و اساس آن بر این فرضیه استوار است که اعمال غیرعادی انسان مربوط به امیال بظاهر سرکوفته و اق...
-
افتان خیزان
لغتنامه دهخدا
افتان خیزان . [ اُ ] (ق مرکب ) در حال افتادن وخاستن . روشی چون روش طیر یا وحشی به تیرخسته . راه رفتن بسان مست ازپادرآمده . افتان و خیزان : بر کوه شدی و میزدی دست افتان خیزان چو مردم مست . نظامی .آخر آن مور میان بسته ٔ افتان خیزان چه خطا دید که سرکوفت...
-
سندره
لغتنامه دهخدا
سندره . [س َ دَ رَ / رِ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) راهی . لقیط. (شرفنامه ). حرامزاده . (برهان ) (صحاح الفرس ). ولدالزناء.زنیم . (اوبهی ). ناپاک زاده . سند. ناپاک زاد. حمیل . بچه ٔ سرراهی . کوی یافت . زنازاده . بچه ٔ کوی : ای سندره در سندره مادرت بهشته تخم ...
-
خون آلوده
لغتنامه دهخدا
خون آلوده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). خونین : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .چون آدم سر گور باز کرد پسر را سرکوفته و روی خون آلوده دید رو بر روی وی نهاد.(قصص الانبیاء ص 2...
-
سوسمار
لغتنامه دهخدا
سوسمار. (اِ مرکب ) جانوری است مانند راسو، لیکن از او سطبرتر باشد پیه و چربی او را زنان بجهت فربه شدن خورند و بر بدن مالند، و به عربی ضب گویند و نزد شافعی مذهبان گوشت او حلال است . (برهان ) (آنندراج ). جانوری است که بهندی گوه گویند. (غیاث ). وزغة. (بح...
-
سرزده
لغتنامه دهخدا
سرزده . [ س َ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ملامت کرده شده . (آنندراج ). سرزنش کرده شده . (رشیدی ). خجل . || ناگاه و بی طلب و بی رخصت . (آنندراج ). بی خبر. (غیاث ). ناگاه و بی رخصت درآمده . (رشیدی ). بی اجازه ٔ قبلی : از نام من شدند به آواز و طرف...
-
عقده
لغتنامه دهخدا
عقده . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عقدة. گره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دژک . و رجوع به عقدة شود : عقده ٔ الفت و عصمت مستحکم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 233). عقده ٔ آن مناکحت به استحکام رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 395). آنچه به شمشیر نتوان برید ع...