کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکوب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکوب کردن
معنی
( ~ . کَ دَ) (مص م .) مغلوب کردن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. قلعوقمع کردن
۲. مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن)
۳. گوشمالی دادن
دیکشنری
coerce, oppress, overbear, quell, repress, ride, smother, squash, squelch, stifle, strangle, suffocate, suppress, tread
-
جستوجوی دقیق
-
سرکوب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلعوقمع کردن ۲. مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن) ۳. گوشمالی دادن
-
سرکوب کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) مغلوب کردن .
-
سرکوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءٌ ، إخْمادٌ
-
واژههای مشابه
-
suppressive fire
آتش سرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آتشی که سامانۀ سلاح دشمن یا اطراف آن را نشانه میرود تا عملکرد آن را تحتالشعاع قرار دهد
-
سرکوب شورش
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءُ التمرّدِ
-
سرکوب کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْمَدَ
-
جستوجو در متن
-
إخْمادٌ
دیکشنری عربی به فارسی
سرکوب کردن , خاموش کردن , سست کردن , فرو نشاندن , خفه کردن (سرکوب کردن)
-
مقهور کردن
واژگان مترادف و متضاد
سرکوب کردن، مغلوب کردن، تارومار کردن، شکست دادن، تارومار کردن
-
suppressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
-
suppresses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب می کند، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن، توقیف کردن، خواباندن، مانع شدن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
-
stroying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرکوب کردن
-
بستن و خستن
فرهنگ گنجواژه
زدن و اسیر کردن، سرکوب کردن.
-
مقهور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن