کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکوب
/sarkub/
معنی
۱. کوبندۀ سر.
۲. جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آنجا دشمن را سرکوب کرد.
۳. (اسم مصدر) طعنه و سرزنش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اختناق، قلعوقمع، مضمحل، منکوب
۲. ضربه، ضربت، لطمه
۳. گوشمال
فعل
بن گذشته: سرکوب کرد
بن حال: سرکوب کن
دیکشنری
suppression, twit
-
جستوجوی دقیق
-
سرکوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. اختناق، قلعوقمع، مضمحل، منکوب ۲. ضربه، ضربت، لطمه ۳. گوشمال
-
suppression
سرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] تلاش آگاهانه برای کنار نهادن افکار و تجارب ناخوشایند از حیطۀ خودآگاهی
-
سرکوب
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) 1 - جای بلند مانند: قلعه ، برج . 2 - سرزنش ، طعنه .
-
سرکوب
لغتنامه دهخدا
سرکوب . [ س َ ] (اِمص مرکب ) طعنه و سرزنش . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) : ایا چون کیمیا داروی دردم ز سرکوب تو چون زردی زردم . کاتبی . || (نف مرکب ) حریف قوی و پرزوربود که به جنگ و خصومت آمده باشد. حریف قوی به جنگ و خصومت . (دهار) (شرفنامه ٔ منیری ) :...
-
سرکوب
لغتنامه دهخدا
سرکوب . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مدقاة. (بحر الجواهر). سیرکوب . سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود.
-
سرکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarkub ۱. کوبندۀ سر.۲. جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آنجا دشمن را سرکوب کرد.۳. (اسم مصدر) طعنه و سرزنش.
-
واژههای مشابه
-
سرکوب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلعوقمع کردن ۲. مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن) ۳. گوشمالی دادن
-
suppressive fire
آتش سرکوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آتشی که سامانۀ سلاح دشمن یا اطراف آن را نشانه میرود تا عملکرد آن را تحتالشعاع قرار دهد
-
سرکوب کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) مغلوب کردن .
-
سرکوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءٌ ، إخْمادٌ
-
سرکوب شورش
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِواءُ التمرّدِ
-
سرکوب کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْمَدَ
-
خفه کردن (سرکوب کردن)
دیکشنری فارسی به عربی
إخْمادٌ