کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکه بر روی مالیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بر روی آب آمدن
لغتنامه دهخدا
بر روی آب آمدن . [ ب َ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی کار آمدن که کنایه از ظاهر شدن باشد.
-
بر روی آب آوردن
لغتنامه دهخدا
بر روی آب آوردن . [ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ظاهر و آشکارا ساختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
بر روی آمدن
لغتنامه دهخدا
بر روی آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) طرف شدن . (آنندراج ).
-
بر روی استادن
لغتنامه دهخدا
بر روی استادن . [ب َ اِ دَ ] (مص مرکب ) حریف دروکش شدن و قدم فشردن با حریف در جنگ . (بهارعجم ) (از آنندراج ) : همچو مسطرمینمایم هرکه را راه سخن تا بدست آورده ره بر روی من استاده است . تأثیر (از آنندراج ).ز جولان نظر مجروح میشد روی نیکویش چه سان دل د...
-
بر روی بزرگی نیاوردن
لغتنامه دهخدا
بر روی بزرگی نیاوردن . [ ب َی ِ ب ُ زُ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) از روی بزرگی ادای خارج کسی (یعنی حرکت زشت و نامناسب او را) بر رو نیاوردن و ظاهر و برملا نکردن . (از آنندراج ) : کنند از وسمه پیرانی که ریش خویش را رنگین همی آرند بر روی بزرگی عیب پیری را.ط...
-
بر روی جهیدن
لغتنامه دهخدا
بر روی جهیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) بر فرازچیزی جستن . || بر روی دویدن : سالها ای اشک جا دادم ترا در چشم خویش وقت فرصت کی روا داری که بر رویم جهی . سلمان .و شعر فوق بهر دو معنی ایهام دارد.
-
بر روی دست بردن
لغتنامه دهخدا
بر روی دست بردن . [ ب َ ی ِ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) به اعزاز و احترام بردن . (آنندراج ).
-
بر روی دویدن
لغتنامه دهخدا
بر روی دویدن . [ب َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گرم عنان شدن در گفت و گوی . (برهان ). بر دیده دویدن . (آنندراج ). || بر روی جهیدن . جاری شدن بر رخسار : هر کرا در چشم خود با ناز پروردم چو اشک عاقبت بی آبرویی کرد و بر رویم دوید. ؟ || استیلا یافتن . مسل...
-
بر روی روز افتادن
لغتنامه دهخدا
بر روی روز افتادن . [ ب َ ی ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بخیه بر روی کار افتادن . ظاهر و آشکار شدن . از نهان برآمدن . فاش شدن . برملا شدن : غم جگرسوز است منع چشم گریان چون کنم راز چون بر روی روز افتاد پنهان چون کنم .لسانی (از فرهنگ خیام ).
-
بر روی روز افکندن
لغتنامه دهخدا
بر روی روز افکندن . [ ب َ ی ِاَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر ساختن . (غیاث اللغات ).
-
بر روی کار آمدن
لغتنامه دهخدا
بر روی کار آمدن . [ ب َ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بروی کار آمدن . روی کار آمدن . ظاهر و نمودار شدن . (آنندراج ). درخشیدن . مصدر کار مهمی شدن .
-
بر روی کار آوردن
لغتنامه دهخدا
بر روی کار آوردن . [ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) روی کار آوردن . ظاهر و نمودار ساختن . (آنندراج ) : یاقوت آبدار تو آورده عاقبت خطی بروی کار که ریحان بگرد رفت . سلمان (آنندراج ).|| کسی را عهده دار امری مهم ساختن . کسی را بوزارت و ریاست رسانیدن .
-
بر روی کشیدن
لغتنامه دهخدا
بر روی کشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حریف دروکش کردن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : نوبهار است و جنونم سوی هامون میکشدشور رسوایی مرا بر روی مجنون میکشد.سلیم (آنندراج ).
-
واقع بر روی دیوار
دیکشنری فارسی به عربی
جدارية
-
قلم کشیدن بر روی
دیکشنری فارسی به عربی
صليب