کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکن
/sarkon/
معنی
۱. سرکرده؛ سردار.
۲. شاخص در میان انجمن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرکن
لغتنامه دهخدا
سرکن . [ س َ ک ُ ] (اِ مرکب ) سردار فوج . (آنندراج ) (غیاث ). || سردار جماعت . || رئیس مجلس . (آنندراج ) : ز چهر پرده برافکن که شمع مجلس رازروی حسن بهر مجمعی تویی سرکن .خیالی (از آنندراج ).
-
سرکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sarkon ۱. سرکرده؛ سردار.۲. شاخص در میان انجمن.
-
واژههای مشابه
-
سِرْکُنْ
لهجه و گویش گنابادی
serkon در گویش گنابادی یعنی مداد تراش ، قلم تراش ، تیز و سر کننده قلم
-
سرکن پرکن
لغتنامه دهخدا
سرکن پرکن . [ س َ ک َ پ َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) جلد و شتاب و سراسیمه مثل دست و پاچه گم کرده و دست و پا گم کرده . (آنندراج ) : امشب که مرا یار به منزل آمداز مقدم او مراد حاصل آمداز دنبالش رقیب افتان خیزان سرکن پرکن چو مرغ بسمل آمد.محمدسعید اشرف (از...
-
واژههای همآوا
-
سِرْکُنْ
لهجه و گویش گنابادی
serkon در گویش گنابادی یعنی مداد تراش ، قلم تراش ، تیز و سر کننده قلم
-
جستوجو در متن
-
برابر
لغتنامه دهخدا
برابر. [ ب َ ب َ ] (ص مرکب ) بالسویه . علی السویه . به تساوی . (یادداشت مؤلف ). || معادل . مساوی . طبق . طَبَق . (منتهی الارب ). موافق . یکسان . هذا طبقه و طَبَقه ، این برابر اوست . (از منتهی الارب ). همسان : برابر نیارم زدن با تو گوی بمیدان هماورد ...
-
قلم
لغتنامه دهخدا
قلم . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. (منتهی الارب ). || قطع کردن . (اقرب الموارد). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است .- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن . قطع شدن . شکسته شدن . از یکدیگر ج...