کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکردگی
/sarkardegi/
معنی
سردستگی؛ سرداری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
leadership, leading
-
جستوجوی دقیق
-
سرکردگی
لغتنامه دهخدا
سرکردگی . [ س َ ک َدَ / دِ ] (حامص مرکب ) سرداری . (غیاث ) (آنندراج ).
-
سرکردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarkardegi سردستگی؛ سرداری.
-
جستوجو در متن
-
پیشوایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pišvāy(')i سرکردگی؛ رهبری.
-
leaderships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهبران، رهبری، راهنمایی، سرکردگی، تصدی، برتری
-
commands
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستورات، فرماندهی، فرمان، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
-
command
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرمان، فرماندهی، سرکردگی، فرمایش، فرمان دادن، حکم کردن، امر کردن، فرمودن
-
چغداولی
لغتنامه دهخدا
چغداولی . [ چ َ وُ ] (حامص ) سرکردگی و ریاست گروه چغداول . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغداول شود.
-
قراسوران
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ تر. ] (اِ.) = قره سوران . قراسورن : سرهنگ محافظان قافله ، آن که به سرکردگی گروهی از جانب پادشاه در راه ها نشیند تا قوافل را از منازل مخوف به سلامت بگذراند، امنیه .
-
سریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریَّة] sariy[y]e ۱. [مقابلِ غزوه] جنگی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده.۲. [جمع: سرایا] [قدیمی] دستهای از لشکر؛ گروهی از سپاهیان.
-
لین سس تیان
لغتنامه دهخدا
لین سس تیان . [س ِ ] (اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است : سپاهیان لین سس تیانی به سرکردگی پردیکاس در صف آرائی اسکندر مقابل داریوش سوم درجنگ گوگمل شرکت داشتند. (ایران باستان ج 2 ص 1387).
-
مرزبة
لغتنامه دهخدا
مرزبة. [ م َ زَ ب َ ] (ع اِمص ) مهتری اهل فرس . (منتهی الارب ). ریاست فرس . رئیسی و سرکردگی پارسیان . (از اقرب الموارد). اسم مصدری است که عربان از واژه ٔ مرزبان فارسی ساخته اند. رجوع به مرزبان در این لغت نامه شود.
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالمدان الحارثی . صحابی و از سادات عرب یمن است و از جانب علی (ع ) ولایت یمن یافت و در جنگی که با لشکریان معاویه به سرکردگی بسربن ارطاة کرد به سال 40 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
-
سردسته
لغتنامه دهخدا
سردسته . [ س َ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) رئیس . قائد. پیشوا. (یادداشت مؤلف ): سردسته ٔ دزدان . سردسته ٔ آشوبگران : به سرکردگی شخصی از ایشان که او را «سردسته » مینامند در هر محله از محلات شهر تعیین نماید. (تذکرةالملوک چ 2ص 48). || چوب و عصای دستی . (...
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ی َ ] (اِخ ) ابن شجره ٔ رهاوی ، از فرمانروایان بزرگ ونامدار و شجاع دوران اموی و از یاران معاویه بود. معاویه او را به سرکردگی سه هزار سپاه به مکه فرستاد و او آنجا را گشود. یزید در یکی از جنگها به سال 58 هَ . ق . کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 7). و...