کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرکج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرکج
/sarkaj/
معنی
۱. چیزی که سرش خمیده باشد.
۲. ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاهتر از بر دیگر باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرکج
لغتنامه دهخدا
سرکج . [ س َ ک َ ] (ص مرکب ) آنچه سر آن کج و به یک سو باشد. || پارچه ای که یک سوی آن پهن تر از سوی دیگر بود. (یادداشت مؤلف ).
-
سرکج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarkaj ۱. چیزی که سرش خمیده باشد.۲. ویژگی فرش یا هرچیز دیگر که یک بر آن کوتاهتر از بر دیگر باشد.
-
واژههای مشابه
-
سرکَج
لهجه و گویش تهرانی
نشانه بالای ک و گ
-
pent-crown piston
پیستون سرکج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] پیستونی که برای بهبود جریان مخلوط سوخت و هوا و افزایش تراکم موتور تاج آن شیبدار ساخته میشود
-
بامیل سرکج بافتن
دیکشنری فارسی به عربی
کروشيه
-
واژههای همآوا
-
سرکَج
لهجه و گویش تهرانی
نشانه بالای ک و گ
-
جستوجو در متن
-
کج بیل
لهجه و گویش تهرانی
بیل مانند، سرکج
-
bibcock
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bibcock، شیر اب سرکج
-
تلوار talvar
واژهنامه آزاد
(هندی) نوعی شمشیر سرکج و پهن.
-
کَجَک
لهجه و گویش تهرانی
اره سرکج کوچک جهت هرس شاخه ها
-
محجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mehjan هر چوبی که سر آن خمیده باشد، مانند چوگان؛ چوب سرکج.
-
crocheted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستبند، بامیل سرکج بافتن، قلاب دوزی کردن