کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرپوش بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرپوش بردن
لغتنامه دهخدا
سرپوش بردن . [ س َ ب ُدَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . برملا کردن : دوش آن غم دل که می نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش .سعدی .
-
واژههای مشابه
-
سرپوش افتادن
لغتنامه دهخدا
سرپوش افتادن . [ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . برملا گشتن : چون ز خوان اوفتاد سرپوشم خواه بگذار خواه بفروشم .نظامی .
-
سرپوش هرچیزی
دیکشنری فارسی به عربی
غطاء
-
special plate service
پذیرایی با بشقاب سرپوشدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی پذیرایی که درطی آن غذاهای داغ در بشقابهای سرپوشدار نقرهای یا بلوری عرضه میشود
-
جستوجو در متن
-
نهارخوری
لغتنامه دهخدا
نهارخوری . [ ن َ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) سفره خانه . اطاقی که مخصوص صرف غذا است . || میان منزلی برای صرف طعام روز. منزل های موقت طول راه برای خوردن نهار و آسایش مدت کوتاه . (یادداشت مؤلف ). || ظرف مسین بزرگ که در و سرپوش مسین دارد ودر آن پلو و چلو کن...
-
بالا زدن
لغتنامه دهخدا
بالا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . برگرفتن . بالا گرفتن . || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن .- بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب . برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن . مَدّ آب . بالا آمدن آب . || فوران کردن و جستن آب و ا...
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دَ ] (اِ) باب . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). آنچه از قطعات تخته یا از صفحات آهن و غیره سازند مربع مستطیل به قامت آدمی یا خردتر یا بلندتر و به پهنای گزی یا کمتر یا بیشتر و داخل چهار چوبی به پاشنه یا لولا نصب کنند و بر مدخل یا مخرج خانه ، سرا...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دَ هََ ] (اِ) مخفف دهان . دهان و فم . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ فم است و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل ؛ و تنگ حوصله ، تنگ ، شورانگیز، شکربار، شیرین ،شیرین بهانه ، نباتی ، روزی ، راز نهان ، مرکز عشق ، دلفریب ، ب...