کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرپرستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرپرستی
/sarparasti/
معنی
۱. پرستاری.
۲. نگهبانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت
فعل
بن گذشته: سرپرستی کرد
بن حال: سرپرستی کن
دیکشنری
administration, care, chaperonage, direction, directorship, government, hand, headship, management, superintendence, superintendency, supervision, trust, tutelage, wardenship, wardship
-
جستوجوی دقیق
-
سرپرستی
واژگان مترادف و متضاد
پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت
-
سرپرستی
لغتنامه دهخدا
سرپرستی . [ س َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) تیمار حال کردن . (غیاث )(آنندراج ). || ریاست . بزرگی : سرپرستی رنج و خدمت آفت است من فراق این و آن خواهم گزید. خاقانی .به خورسندی برآور سرکه رستی بلایی محکم آمد سرپرستی . نظامی .رجوع به سرپرست شود. || مقامی است د...
-
سرپرستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarparasti ۱. پرستاری.۲. نگهبانی.
-
سرپرستی
دیکشنری فارسی به عربی
اشراف
-
واژههای مشابه
-
سرپرستی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نظارت کردن، اداره کردن ۲. کفالت کردن
-
database administration
سرپرستی دادگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] وظیفه یا مسئولیتی که سرپرست دادگان بر عهده دارد
-
network administration
سرپرستی شبکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایند پایش بار شبکه و نتایج خدمات و میزانسازیهای لازم برای حفظ خدمات و هزینهها در سطح هدفگذاریشده در طراحی
-
سرپرستی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تراس
-
data administration
سرپرستی دادهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] انجام وظایف مربوط به گردآوری و درونداد و ذخیرهسازی و پردازش دادهها در سامانۀ اطلاعات یک سازمان
-
سرپرستی هیأت (سیاسی)
دیکشنری فارسی به عربی
إدارة البَعثَة
-
سرپرستی کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
عراب
-
را سرپرستی و تربیت کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَضَنَ …
-
جستوجو در متن
-
superintending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرپرستی، مباشرت کردن، ریاست کردن، نظارت کردن بر، سرپرستی کردن