کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرپرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرپرست
/sarparast/
معنی
۱. پرستار.
۲. نگهبان.
۳. بزرگتر خانواده.
۴. کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. قیم، متصدی، مسئول
۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر
۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی
دیکشنری
administrator, boss , caretaker, chaperon, chaperone, commissioner, custodian, director, guardian, head, headman, mistress, old man, overseer, presider, provost, superintendent, supervisor, tutelary, ward, warden
-
جستوجوی دقیق
-
سرپرست
واژگان مترادف و متضاد
۱. قیم، متصدی، مسئول ۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر ۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی
-
سرپرست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← نوازندۀ سرپرست
-
سرپرست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ رَ) (ص مر.) عهده دار، مسئول .
-
سرپرست
لغتنامه دهخدا
سرپرست . [ س َ پ َ رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مهماندار. (آنندراج ). || خادم و خدمتکار. (برهان ) (غیاث ). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا) : بدستوری سرپرستان سه روزمر او را بخوردن نیم دلفروز. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7...
-
سرپرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sarparast ۱. پرستار.۲. نگهبان.۳. بزرگتر خانواده.۴. کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار میکند.
-
سرپرست
دیکشنری فارسی به عربی
حارس , مرافق , مراقب , مشرف
-
واژههای مشابه
-
concert-master
نوازندۀ سرپرست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] سرپرست سازگان/ ارکستر که تواناترین نوازندۀ دستۀ ویولن اول است متـ . سرپرست
-
database administrator
سرپرست دادگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] متخصصی دارای دانش کامل در مدیریت و طراحی و بهینهسازی و فعالسازی دادگان
-
network administrator
سرپرست شبکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرد یا نرمافزاری که ضامن عدم فروپاشی و واپایش و امنیت شبکه است
-
group leader 1
سرپرست گروه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] در برنامههای گردشگری ویژۀ آموزش زبان، شخصی که برطبق قرارداد برای همراهی و نظارت بر گروهی خاص، بهویژه کودکان و نوجوانان، تعیین میشود
-
leadman 1, lead person
سرپرست آرایهکاران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] شخصی که زیر نظر صحنهآرا گروه آرایهکاری را هدایت میکند
-
senior group leader
سرپرست ارشد گروه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] در برنامههای گردشگری ویژۀ آموزش زبان، شخصی که وظایف سرپرستان گروه را هماهنگ و مدیریت میکند
-
data administrator
سرپرست دادهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] شخص یا برنامهای که وظایف مربوط به گردآوری و درونداد و ذخیرهسازی و پردازش دادهها در سامانۀ اطلاعات یک سازمان را بر عهده داشته باشد