کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرِکار ی گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرکار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) 1 - کلمه ای که به عنوان احترام به اشخاص گویند: سرکار آقا، سرکار خانم . 2 - سرکار عنوان رسمی درجه داران و افسران تا ردة سرهنگی .
-
سرکار
لغتنامه دهخدا
سرکار. [ س َ ] (اِ مرکب ) کارفرما در کاری . (یادداشت مؤلف ). کارفرما و صاحب اهتمام کاری . (آنندراج ). کارفرما. (ناظم الاطباء) : و امور متعلق به قورچیان را ریش سفید سرکار مزبور که عالیجاه قورچی باشی است . (تذکرةالملوک چ 2 ص 7). بعد از تصدیق ریش سفید ...
-
سرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarkār ۱. کارفرما؛ کارگزار؛ مباشر؛ ناظر؛ پیشکار.۲. کلمۀ احترام که در خطاب به کسی میگویند.
-
حسین آباد سرکار
لغتنامه دهخدا
حسین آباد سرکار. [ ح ُ س ِ دِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقعدر سی هزارگزی جنوب خوسف سر راه مالرو عمومی قیس آباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرمسیر. دارای 30 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود و م...
-
علی آباد سرکار
لغتنامه دهخدا
علی آباد سرکار. [ ع َ دِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی زاهدان . ناحیه ای است جلگه و گرمسیر، و دارای 285 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محص...
-
حسن آباد سرکار
لغتنامه دهخدا
حسن آباد سرکار. [ ح َ س َ دِ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل در 6 هزارگزی شمال بنجار و یک هزارگزی مالرو جلال آباد به زابل . جلگه و گرم معتدل است . 413 تن سکنه ٔ فارسی و بلوچی دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمندو محصول آن غلات ، لبنیات و ش...
-
واژههای همآوا
-
سرِکار،()ی،() گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
فریب دادن