کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سروکة
لغتنامه دهخدا
سروکة. [ س َرْ وَ ک َ] (ع مص ) بدروشی و درنگی و سستی در رفتار از لاغری ویا ماندگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد رفتن یا به درنگی رفتن از لاغری یا ماندگی . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مسروک
لغتنامه دهخدا
مسروک . [ م ُ س َرْ وِ ] (ع ص ) آن که به سبب ضعف یا درماندگی ، آهسته راه رود. (از اقرب الموارد). و رجوع به سروکة شود.
-
تسروک
لغتنامه دهخدا
تسروک . [ ت َ س َ رْ وُ ] (ع مص ) سروکة. (منتهی الارب ). بد روشی و درنگی و سستی در رفتار از لاغری یا ماندگی . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد): سروک فلان و تسروک ، مشی مشیة ردیة اوبطیة من هزال او اعیاء. (قطر المحیط).
-
درنگی
لغتنامه دهخدا
درنگی . [ دِ رَ ](ص نسبی ) آهسته کار. بطی ٔ. بطیئة. کاهل . تنبل . مماطله کار. (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کار : برو تا به درگاه افراسیاب درنگی مباش و منه سر به خواب . فردوسی .وز ایدر شوم تازیان تا به گنگ درنگی نه والا بود مرد جنگ . فردوسی .درنگی نبو...