کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سروستان
/sarvestān/
معنی
۱. جایی که درخت سرو بسیار باشد.
۲. (موسیقی) [قدیمی] لحنی از سیلحن باربد: ◻︎ چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سروستان
لغتنامه دهخدا
سروستان . [ س َرْ وِ ] (اِ مرکب ) از: سرو + ستان (پسوند مکان ). جای سرو. (از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). سروزار. جایی باشد که درخت سروبسیار بود. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) : این نواها به گل از بلبل پردستان چیست در سروستان باز است به سروستان کیست . ...
-
سروستان
لغتنامه دهخدا
سروستان . [ س َرْ وِ ] (اِخ ) پهلوی «سرویستان » . و بدانجاآثار قصری از عهد ساسانی است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام قصبه ای است در ملک فارس . (برهان ). نام دهی است به فارس قصبه مانند در میان شیراز و شهر فسا که قریب هفتصد خانه در آن است . (آن...
-
سروستان
لغتنامه دهخدا
سروستان . [ س َرْ وِ ] (اِخ ) شهری است [ به ناحیت میان کرمان ] میان سیرگان [ سیرجان ] و بم . جایی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ).
-
سروستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarvestān ۱. جایی که درخت سرو بسیار باشد.۲. (موسیقی) [قدیمی] لحنی از سیلحن باربد: ◻︎ چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
-
جستوجو در متن
-
خسروآباد
لغتنامه دهخدا
خسروآباد. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 21 هزارگزی باختر سروستان و یک هزارگزی شوسه ٔ شیراز به سروستان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
مرشدی
لغتنامه دهخدا
مرشدی . [ م ُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سروستان شهرستان شیراز. واقع در 3هزارگزی باختری سروستان و کنار راه شوسه ٔ شیراز به سروستان . آب آن از قنات و محصول آن غلات و تنباکو و صیفی جات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
احمدآباد
لغتنامه دهخدا
احمدآباد.[ اَ م َ ] (اِخ ) دیهی در سه فرسخ و نیمی سروستان .
-
بجشک
لغتنامه دهخدا
بجشک . [ ] (اِخ ) کوهی است میانه ٔ بلوک سروستان و خفر فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
ایلان
لغتنامه دهخدا
ایلان . (اِخ ) دهی است در دو فرسنگی جنوب سروستان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سروستان شهرستان شیراز. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری سروستان . سکنه ٔ آن 506 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
ده شیب
لغتنامه دهخدا
ده شیب . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فرمشکان بخش سروستان شیراز. واقع در 129هزارگزی جنوب باختری سروستان . سکنه ٔ آن 535 تن . آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
کت گنبد
لغتنامه دهخدا
کت گنبد. [ ک َ ت ِ گُم ْب َ ] (اِخ ) نام محلی است فرسخی بیشتر مغرب سروستان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کته گنبد شود.
-
دریاچه ٔ ماهلویه
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ ماهلویه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) بحیره ٔ ماهلویه میان شیراز و سروستان در فارس . رجوع به بحیره ٔ ماهلویه در ردیف خود شود.
-
طالب آباد
لغتنامه دهخدا
طالب آباد. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است در دو فرسخ و نیمی میانه ٔ جنوب و مغرب سروستان فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).