کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرور خوانساری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرور خوانساری
لغتنامه دهخدا
سرور خوانساری . [ س َرْوَ رِ خوا / خا ] (اِخ ) نامش میرزا محمدحسین بن میرزا محمدعلی خوانساری است . از بدو دولت محمدشاه به دارالخلافه ٔ تهران آمد و در آنجا اقامت گزید. او راست :ای آفت چین و چگل ای لعبت فرخارخوبان چگل پیش گل روی تو چون خار.(از مجمع الف...
-
واژههای مشابه
-
غلام سرور
لغتنامه دهخدا
غلام سرور. [ غ ُ س َرْ وَ ] (اِخ ) صاحب لاهوری . مفتی بن مفتی ، غلام محمدبن مفتی رحیم اﷲ قریش اسدی هاشمی . وی از دانشمندان هند در اواخر قرن سیزدهم هجری است و شاید اوائل قرن حاضر (چهاردهم ) را نیز درک کرده است ، به هرحال در سال 1283 هَ . ق . در قید حی...
-
predominant
درخت سرور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درختی که تاج آن بالاتر از اشکوب برین قرار دارد
-
سرای سرور
لغتنامه دهخدا
سرای سرور. [ س َ ی ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از بهشت . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). || دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 165). || شراب خانه و خرابات . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ). میخانه . (مجموعه ٔ مترادفات ص 350) : سپیده دم که شدم محرم سرا...
-
دار سرور
لغتنامه دهخدا
دار سرور. [ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . رجوع به دارالسرور شود.
-
سرور ونشاط
دیکشنری فارسی به عربی
مرح
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
سرور و نشاط
دیکشنری فارسی به عربی
غبطة
-
جشن و سرور
دیکشنری فارسی به عربی
احتفال
-
با سرور وشعف
دیکشنری فارسی به عربی
بحيوية
-
مراسم جشن و سرور
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِفالٌ بَهيجٌ
-
آقا و سرور
فرهنگ گنجواژه
سرور.
-
عیش و سرور
فرهنگ گنجواژه
عشرت.
-
سر و سرور
فرهنگ گنجواژه
رئیس.