کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سروری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
امير
-
واژههای مشابه
-
آقائی و سروری
فرهنگ گنجواژه
سروری.
-
سر و سروری
فرهنگ گنجواژه
ریاست.
-
سروری و سیادت
فرهنگ گنجواژه
سروری، آقائی.
-
سیادت و سروری
فرهنگ گنجواژه
آقائی.
-
کلاهداری و سروری
فرهنگ گنجواژه
بزرگی.
-
مولائی و سروری
فرهنگ گنجواژه
رهبری.
-
جستوجو در متن
-
شاهیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šāhidan ۱. پادشاهی کردن؛ سروری کردن.۲. پارسایی کردن؛ نیکوکار بودن.
-
امير
دیکشنری عربی به فارسی
شاهزاده , وليعهد , فرمانرواي مطلق , شاهزاده بودن , مثل شاهزاده رفتار کردن , سروري کردن
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
-
استهیدن
لغتنامه دهخدا
استهیدن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . ستیهیدن . (رشیدی ). استیزیدن . ستیزیدن . ستیزه کردن . (مؤید الفضلاء) (برهان ). لجاج کردن . (سروری ).
-
ریاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رئاسة] riyāsat ۱. رئیس بودن؛ سروری کردن.۲. (صفت، اسم) رئیس: ریاست دانشکدۀ ادبیات.۳. [قدیمی] سروری؛ سرداری؛ بزرگی؛ فرمانروایی.
-
غاژ کردن
لغتنامه دهخدا
غاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن . فلخیدن . فرخمیدن . زدن . حلاجی کردن . پاک کردن . رجوع به غاژکرده شود.