کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرودگوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرودگوی
/sorudguy/
معنی
سرودگوینده؛ آوازخوان؛ مغنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرودگوی
لغتنامه دهخدا
سرودگوی . [ س ُ ] (نف مرکب ) سرودگوینده . مغنی . (محمودبن عمر). مطرب . (دهار). سرودسرای : بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی گاهی سرودگوی شد و گاه شعرخوان . منوچهری .ای مشغله ٔ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان . نظامی .و نغمه ٔ سرودگویان و راز عاشقان و امث...
-
سرودگوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sorudguy سرودگوینده؛ آوازخوان؛ مغنی.
-
جستوجو در متن
-
سرودی
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص نسب .) سرودگوی .
-
سراینده
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ یَ دَ یا دِ) (ص فا.) سرودگوی ، نغمه پرداز.
-
عازف
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نوازندة چغانه . 2 - سرودگوی .
-
اغانی سرای
لغتنامه دهخدا
اغانی سرای . [ اَ س ُ ] (نف مرکب ) سرودگوی . خوش خوان . (آنندراج ).
-
مسمعة
لغتنامه دهخدا
مسمعة. [ م ُ م ِ ع َ ] (ع ص ) زن سرودگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مغنیه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کنیزک سرودگوی . (مهذب الاسماء).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَرینة. بمعنی زنان سرودگوی .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
خنیاگر
واژگان مترادف و متضاد
رامشگر، ساززن، سرودگوی، سرودخوان، مطرب، مغنی، موسیقیدان، نغمهسرا، نوازنده، آوازخوان، قوال، خواننده ≠ نوحیهگر
-
نواپرداز
لغتنامه دهخدا
نواپرداز. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب ) سرودگوی . نغمه پرداز. آنکه ساز می نوازد. (ناظم الاطباء).
-
راهزن
فرهنگ فارسی معین
(زَ)(ص فا.) 1 - دزدی که اموال مسافران را غارت می کند. 2 - نغمه خوان ، سرودگوی .
-
مغنی
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ نّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آوازه خوان ، سرودگوی . 2 - مطرب .
-
ترانه گوی
لغتنامه دهخدا
ترانه گوی . [ ت َ ن َ/ ن ِ ] (نف مرکب ) ترانه ساز. نغمه پرداز. سرودگوی .
-
خوننده
لغتنامه دهخدا
خوننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) خواننده . قرائت کننده . || مغنی . سرودگوی . آوازخوان . || مؤذن . (ناظم الاطباء).