کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرهال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرهال
/sarhāl/
معنی
۱. سرگشته؛ سرگردان؛ حیران.
۲. پریشان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرهال
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) سرگردان .
-
سرهال
لغتنامه دهخدا
سرهال . [ س َ ] (ص مرکب ) مردم سرگشته و سرگردان . (برهان ). سرگردان . (اوبهی ). سرگردان بوده . (لغت فرس ) : بدان منگر که سرهالم به کار خویش محتالم شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم . طیان .مؤلف آنندراج گوید: در فرهنگها نیافتم و هال در پارسی بمع...
-
سرهال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) ‹سرآل› [قدیمی] sarhāl ۱. سرگشته؛ سرگردان؛ حیران.۲. پریشان.
-
واژههای همآوا
-
سرحال
واژگان مترادف و متضاد
۱. تندرست، سالم، صحیحالمزاج ≠ مریض، بیمار، ناخوش ۲. بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور ≠ ناخوش، بدحال، ناشاد
-
سرحال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) خوشحال ، شاد.
-
سرحال
لغتنامه دهخدا
سرحال . [ س ِ ] (ع اِ) گرگ . (اقرب الموارد). رجوع به سرحان شود.
-
جستوجو در متن
-
سرآل
لغتنامه دهخدا
سرآل . [ س َ ] (ص ) کسی را و چیزی را گویند که مانند فلک و آسیا و گردون سرگردان و همیشه در گردیدن باشد. (برهان ). کسی و چیزی که مانند فلک و آسیا و گردون چوبی و آدمی سرگردان در گشتن باشد و آن را سرهال نیز گویند. (از آنندراج ).
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان ب...