کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنگون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرنگون کردن
مترادف و متضاد
۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن
۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن
۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
دیکشنری
precipitate, tumble
-
جستوجوی دقیق
-
سرنگون کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن ۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
-
واژههای مشابه
-
گل سرنگون
لغتنامه دهخدا
گل سرنگون . [ گ ُ ل ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل شش پر. همچنین گیاهی است دارای پیاز و از خانواده ٔ لاله بری و از طایفه ٔ یاس بنفش .
-
سرنگون شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. واژگون شدن ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن ۳. ساقط شدن، برافتادن، ور افتادن
-
کاسه سرنگون
لغتنامه دهخدا
کاسه سرنگون . [ س َ / س ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )مفلس و نادار. (غیاث ). مفلس و تهیدست و آنکه چنین باشد گویند کاسه اش سرنگون شد. (آنندراج ) : حباب را نبود جز خیال پوچ بسرهواپرستی این کاسه سرنگون پیداست . خان خالص (از آنندراج ).|| کنایه از آس...
-
لاله ٔ سرنگون
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ سرنگون . [ ل َ / ل ِ ی ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است معروف که در باغچه ها غرس کنند. (آنندراج ). اسم فارسی نباتی است معروف و در باغچه ها غرس میکنند پیاز او را چون با دنبه بالمناصفه کوبیده بجوشانند تا آب سوخته روغن بماند طلای او ...
-
بید سرنگون
لغتنامه دهخدا
بید سرنگون . [ دِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بید مجنون . بید موله . رجوع به بید و بید مجنون شود.
-
تشت سرنگون
لغتنامه دهخدا
تشت سرنگون . [ ت َ ت ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از افلاک و آسمان بود. (انجمن آرا).
-
خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن را سرنگون کرده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
آس
-
جستوجو در متن
-
overthrows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرنگون شد، سرنگونی، انقراض، سرنگون کردن، بر انداختن، بهم زدن، منقرض کردن، مضمحل کردن
-
تنکیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tankis واژگون کردن؛ سرنگون ساختن؛ سرازیر کردن.
-
unseating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتادن، سرنگون کردن، محروم کردن نماینده از کرسی
-
unseats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتخار می کند، سرنگون کردن، محروم کردن نماینده از کرسی
-
unseated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باز نشده، سرنگون کردن، محروم کردن نماینده از کرسی