کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرنج
/soranj/
معنی
گردی سمّی و سرخرنگ که از حرارت دادن مردارسنگ بهدست میآید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشهسازی و نیز به عنوان ضدزنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار میرود؛ اکسید سرب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنج
لغتنامه دهخدا
سرنج . [ س َ رَ ] (اِ) دوایی است که آن را سیلقون (سلیقون ) گویند و در جراحات به کار آید و نفع دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سرنج
لغتنامه دهخدا
سرنج . [ س ِ رِ ] (اِ) سنج و آن دو پاره ٔ روی تنک باشد مانند طبق بی کناره و بر پشت آن قبه ای سازند و بندی بر آن تعبیه کنند و بر دست گرفته بر یکدیگر زنند تا بصدا درآید و بیشتر با نقاره و دهل و امثال آن نوازند. (برهان ) (جهانگیری ). و طبق روئین که بر ی...
-
سرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) soranj گردی سمّی و سرخرنگ که از حرارت دادن مردارسنگ بهدست میآید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشهسازی و نیز به عنوان ضدزنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار میرود؛ اکسید سرب.
-
واژههای همآوا
-
صرنج
لغتنامه دهخدا
صرنج . [ ] (معرب ، اِ) معرب سرنج : به نوبت زدن بهر والا ولنج زده میخ جهل از دو جانب صرنج . نظام قاری (دیوان ص 192).رجوع به سرنج شود.
-
جستوجو در متن
-
اسرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'asronj = سرنج
-
red lead
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرب قرمز، سرنج
-
سلیقون
لغتنامه دهخدا
سلیقون . [ س َ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی سرنج را گویند و آن رنگی است که نقاشان بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). سریقون . (ناظم الاطباء). اسرنج ، سرنج ، زرگون ،زرقون ، سندوقس ، اسرب محروق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زرجون
لغتنامه دهخدا
زرجون . [ زَ ] (معرب ، اِ) زرگون . زرقون . سرنج . اسرنج . سلیقون . سندوقس . اسرب محروق . اسفیداج محروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رنگی است که نقاشان بکار برند. رجوع به سرنج شود.
-
صرنج
لغتنامه دهخدا
صرنج . [ ] (معرب ، اِ) معرب سرنج : به نوبت زدن بهر والا ولنج زده میخ جهل از دو جانب صرنج . نظام قاری (دیوان ص 192).رجوع به سرنج شود.
-
سیلقون
لغتنامه دهخدا
سیلقون . [ ] (ع اِ) سلیقون . سرنج . شنگرف . شجرف . زنجفر. سلقون . (از دزی ج 1 ص 714).
-
اسلیقون
لغتنامه دهخدا
اسلیقون . [ اَ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی سرنج را گویند، و آن رنگی است معروف که نقاشان و مصوِّران بکار برند. (برهان ).
-
putties
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرکننده ها، بتونه، زاموسقه، سرنج، ادم ساده و زود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن، بتونه کاری کردن
-
minium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حدس زدن، شنگرف، گل اخری، شنجرف قرمز، اکسید قرمز، خاک سرخ، سرنج