کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنای
لغتنامه دهخدا
سرنای . [ س ُ ] (اِ) نای رومی است که سرنا باشد. (برهان ). و این مخفف سورنای است ، چه سور بمعنی شادی است . (غیاث اللغات ). نای که در جشن و سور نوازند، در اصل سورنای بوده . (رشیدی ). صفاره . یراع . (مفاتیح العلوم ). یراعه . موسیقار. (زمخشری ) : من چفته...
-
واژههای همآوا
-
صرنای
لغتنامه دهخدا
صرنای . [ ص ُ ](معرب ، اِ) معرب و مرکب از سور (جشن ) و نای . این کلمه بصورتهای ذیل استعمال شده است : سرنای ، صورنای ، سورنای ، طورنا، زرنی ، زورنی ، زرنا، زورنا، سورنا، سرنائی . ج ، صرنایات . قسمی از نای . (ذیل قوامیس دزی ج 1 ص 831). رجوع به سرنا شود...
-
جستوجو در متن
-
آقشام
فرهنگ واژههای سره
سر شب، سرنای خواب، شامگاه
-
شیخولیدن
لغتنامه دهخدا
شیخولیدن . [ دَ ] (مص ) بانگ کردن از دو لب چون آواز سرنای . مکاء. (دستوراللغة).
-
سرنا
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) = سورنا. سرنای . سورنای : نوعی ساز بادی . ؛~را از سر گشادش زدن کنایه از: کاری را نادرست و ناشیانه انجام دادن .
-
دمیدنگاه
لغتنامه دهخدا
دمیدنگاه . [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) جای دمیدن . || سرنای و بوق و امثال آن که در آن دمند. || مطلع. (یادداشت مؤلف ). || رُستنگاه .
-
سرنی
لغتنامه دهخدا
سرنی . [ س ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرنای . (شرفنامه ). مخفف سورنای است که نای رومی و نای ترکی باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
سورنا
لغتنامه دهخدا
سورنا. (اِ مرکب ) سورنای . نایی که در سور و جشن عروسی نوازند. و سرنا مخفف آن است و آنرا شهنای نیز خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). سرنا و شهنای و نایی که در سور، جشن و عروسی نوازند.شیپور. (ناظم الاطباء). رجوع به سرنا و سرنای شود.
-
شخیوه کردن
لغتنامه دهخدا
شخیوه کردن . [ ش َ وَ / وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صفیر زدن . ازمیان دو لب بانگ و آوا برآوردن با بیرون فرستادن هوای داخل ریه . مکاء. مَکْوْ. شخولیدن . بانگی که از میان دو لب آید چون آواز سرنای . (از ترجمان القرآن ).
-
بادپرانی
لغتنامه دهخدا
بادپرانی . [ پ َ / پ َرْ را ] (حامص مرکب ) خوش آمد کردن ، گفتن . || ضراط زدن یعنی گوز کردن ، چه باد بمعنی ضراط است ، طغرا گوید : غیر سرنای گلویش ساز دیگر کوک نیست از نی انبان شکم چون بادپرانی کند.(آنندراج ).
-
بالابان
لغتنامه دهخدا
بالابان . (اِ) قسمی از سرنا و کرنا. قسمی سرنای بزرگ . قسمی ساز روستایی . نام یکی از ذوات النفخ . قسمی شیپور بزرگ . (یادداشت مؤلف ). || طبل . دهل . (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام ).
-
شاه نای
لغتنامه دهخدا
شاه نای . (اِ مرکب ) نای ممتاز در نوع خود. || شهنا. شه نای . نای ترکی است که آن را سورنای گویند و آن سازی است معروف که به سرنا اشتهار دارد. (برهان قاطع). سازی است که نام دیگرش سرناست و مخفف آن شه نای است . (فرهنگ نظام ). نام سازی است که به سرنااشتهار...
-
صفارة
لغتنامه دهخدا
صفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). است . (لغة سوادیه ) (اقرب الموارد). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. (منتهی الارب ). || سرنای . (مفاتیح ). سورنای . سوسوتک...