کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرن
لغتنامه دهخدا
سرن . [ س َ رَ ] (اِ) نام گلی است . (آنندراج ). زنبق . (اشتینگاس ).
-
سرن
لغتنامه دهخدا
سرن . [ س َ رَ ] (ع اِ) دگل . دوگل . (دزی ج 1 ص 650).
-
واژههای مشابه
-
سَرَنْ
لهجه و گویش بختیاری
saran سرند (غربالى با سوراخهاى درشت براى پاک کردن نخود و سایر حبوبات).
-
واژههای همآوا
-
ثرن
لغتنامه دهخدا
ثرن . [ ث َ ] (ع مص ) رنجانیدن دوست و همسایه ٔ خود را.
-
سَرَنْ
لهجه و گویش بختیاری
saran سرند (غربالى با سوراخهاى درشت براى پاک کردن نخود و سایر حبوبات).
-
جستوجو در متن
-
گل زنبق
واژهنامه آزاد
سرن.
-
طلور
لغتنامه دهخدا
طلور. [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از کوههای سرن رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126).
-
امرجه
لغتنامه دهخدا
امرجه . [ اَ رِ ج َ ] (ع اِ) ج ِ مریج . استخوانکهای سپید اندرون سرن . (منتهی الارب ). استخوانهای کوچک سفیدوسط شاخ . (از اقرب الموارد). و رجوع به مریج شود.
-
چشمه سفید
لغتنامه دهخدا
چشمه سفید. [ چ َ م َ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 56 هزارگزی خاور فهلیان ، دامنه ٔ جنوبی کوه سرن آباد واقع است و 32 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
سرد
لغتنامه دهخدا
سرد. [ س َ ] (ص ) پهلوی «سرت » ، اوستا «سرته » ، قیاس کنید با سانسکریت «سیسیره » (سرما)، ارمنی «سرن » (یخ )، «سرنوم » ، «سرچیم » (یخ بسته و منجمد، از سرما تلف شدن )، کردی «سار» ، افغانی «سر» ، استی «سلد» (سرما)، بلوچی «سرد، سرت » ، وخی «سور، سوری » ،...