کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرموزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرموزه
/sarmuze/
معنی
کفشی که در قدیم روی موزه به پا میکردند و بیشتر در ماوراءالنهر معمول بوده؛ چپدار؛ چپذار؛ چپدان؛ خارکش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرموزه
لغتنامه دهخدا
سرموزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) : بشست روی و بیامد کشیده موزه ٔ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه . نزاری قهستانی (از جهانگیری ).|| نوعی از شراب که در ترکستان مت...
-
سرموزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarmuze کفشی که در قدیم روی موزه به پا میکردند و بیشتر در ماوراءالنهر معمول بوده؛ چپدار؛ چپذار؛ چپدان؛ خارکش.
-
جستوجو در متن
-
خارکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xārkoš کفشی که روی موزه به پا کنند؛ سرموزه؛ خرکش.
-
زرموج
لغتنامه دهخدا
زرموج . [ زُ] (ع اِ) پاپوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شاید معرب سرموزه ٔ فارسی است . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ بعد و سرموزه شود.
-
زرموزه
لغتنامه دهخدا
زرموزه . [ زَ زَ ] (ع اِ) سرموزة. (دزی ج 1 ص 589). رجوع به ماده ٔ قبل و سرموج و سرموجه و سرموز و سرموزه شود.
-
چپدان
لغتنامه دهخدا
چپدان . [ چ ِ ] (اِ) بمعنی چپداز است که سرموزه باشد. (برهان ) (آنندراج ). جرموق و سرموزه و چپدار. (ناظم الاطباء). رجوع به چپدار و چپداز و چپلان شود.
-
گالش
لغتنامه دهخدا
گالش . [ ل ُ / ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) سرموزه از جیر و جز آن . چرموق .
-
خارکش
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص فا. اِمر.) = خارکشنده : کفشی که روی موزه به پا کنند؛ سرموزه .
-
سرموز
لغتنامه دهخدا
سرموز. [ س َ] (اِ مرکب ) رجوع به سرموزه ، سرموجه و سرموج شود.
-
چپدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چپداز، چپدان› [قدیمی] čepdār سرموزه؛ نوعی کفش شبیه نعلین که سابقاً مردم بخارا در روی موزه به پا میکردند.
-
پانتوفل
لغتنامه دهخدا
پانتوفل . (فرانسوی ، اِ) سرموزه . خارکش . کفش راحت . دَم ِ پائی . سرپائی . جرموق .
-
چپداز
لغتنامه دهخدا
چپداز. [ چ ِ ] (اِ) چپدار. چپدان . سرموزه را گویند، و آن کفشی باشد که مردم ماورأالنهر از بالای موزه پوشند. بعربی جرموق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به چپدار و چپلان و چپدان شود.
-
چپلان
لغتنامه دهخدا
چپلان . [ چ َ ] (اِ) جرموق و سرموزه و چپدار و کفشی که بالای موزه پوشند. (ناظم الاطباء). چپداز. چپدان . رجوع به چپدار و چپداز و چپدان شود.
-
چپدار
لغتنامه دهخدا
چپدار. [ چ َ / چ ِ ](اِ) چپداز. چپدان . (جهانگیری ). سرموزه . (جهانگیری )(ناظم الاطباء). خارکش . (جهانگیری ). جرموق ، بتازی . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). کفش بالای موزه . کفشی که برسر موزه کشند. رجوع به چپداز و چپدان و چپلان شود.